ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
همسر جان بعد از حدود یکماه بدون خبر قبلی با گل زیر برگشت.
به فجیع ترین شکل ممکن خوردم زمین،ارنج و مچ و زانوم کاملا کبوده و درد میکنه.تا حالا توی عمرم اینجوری زمین نخورده بودم. اون لحظه بغض کردم نه به خاطر دردش بلکه دلم برای خودم سوخت .
کاش میتونستیم خودمون رو بغل کنیم.
همسر هم نیست تا براش ناز کنیم.هی روزگار هی
دارم مقدمات یک کاری رو انجام میدم امیدوارم بتونم و بشه.قطعی شد میگم چیه