parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

خاطره ها

9 اذر 82 بود که همسر رسما اومد خواستگاری..البته که از قبل من در جریان قصدش بودم ولی موقع خواستگاری واقعا نمیدونستم این دفعه قصد اومدن خاله و پسر خاله به خونمون چیز دیگه ای هست.همسر اون زمان 24 سالش بود و هنوز چند ماهی از سربازیش مونده بود دو سه روزی بودن و رفتن و نامزدی ما رسمی شد. اون موقع هنوز موبایلی نبود و افراد خیلی خاصی داشتن و قیمتش اون زمان چیزی در حدود 800 -900 هزار تومن بود فکر کنید که سکه تمام 80 هزار تومن بود و از اونجایی که همسر سربازیش در جزیره ای در جنوب کشور بود برای یک تلفن زدن معمولی باید دو سه ساعت رو در مخابرات منتظر میموند با این حال حداقل روزی یکبار رو زنگ میزد اما عشق ما دو نفر نامه نوشتن بود از ماه اذر تا اردیبهشت که سربازیش تموم شد بالغ بر سی چهل تا نامه از هم داریم و مرتب برای هم از حس و حالمون مینوشتیم.یادش بخیر.........

حالا بعد از گذشت 14 سال من هنوز هم همه اون نامه ها رو دارم و هر سال موقع خونه تکونی و تمیز کردن کشوی مربوطه دوباره شروع میکنم به خوندن اون نامه ها و گریه میکنم.........

نمیدونم که الان دوست داشتم دوباره برگردم به اون زمان یا نه .چون اون زمان هم در عین حال شیرین بودن پر از ترس و نگرانی بود مخصوصا که همسر هیچ شغلی نداشت و نمیدونستیم کی و کجا و چجوری میتونه بره سرکار.هیچی نداشتیم

اما جنس نگرانی های اون موقع با الان فرق میکرد.چقدر هر دومون تغییر کردیم نگرشون به زندگی عاقلانه تر شده تا اینکه احساسی تر باشه و چقدر دغدغه های اون زمانمون الان سطحی دیده میشه

خدایا شکرت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد