parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

عیدی نیمه شعبان

به برادر جان گفته بودن که از چهارشنبه هفته قبل تا دوشنبه یک روز بعد از تعطیلی وقت تقسیم کردنتونه و خودشون قطعا نمیدونستن کی هست هر روز که مامان بهش زنک میزد میگفت نه امروز نبوده و وقتی جمعه بهش زنگ زدیم گفت به احتمال زیاد دوشنبه مشخص میشه که باقی سربازی کجا افتاده و از جمعه ظهر رفته بود نگهبانی 


روز شنبه ظهر ساعتای سه بود که از طریق یک اشنا متوجه شدیم داداش افتاده تهران و بهترین خبری بود که اون موقع میشد شنید ولی دسترسی به برادر نداشتیم تا بهش بگیم و نمیدونستیم خودش میدونه یا نه امروز میاد یا نه و تلفن پادگان جواب نمیداد

خلاصه که ساعت هشت شب یعد از بیست و چهار ساعت نگهبانی داداش کوچولوی من از راه رسید و ما مطمئن شدیم دو سال بقیه سربازی باید تهران باشه

خوشحالی من و خانوادم وصف ناپذیر بود چون پدافند بیشتر جنوب کشور و جزیره ها دارن وفکر میکردین داداش باید از شمال راهی جنوب بشه و تهران در این شرایط بهترین گزینه بود

حالا مرخصی نداره و فردا باید بره  اگه بشه من و همسر ببریمش خیلی خوب میشه با وسیله و دو تا پتو رفتن تنهایی براش سخته

خدا جون ممنونم ازت افتادن داداش تهران و اومدنش حتی برای یک روز بهترین عیدی نیمه شعبان بود منونم ازت