parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

گره ی کور

من با خانم یکی از دوستان همسر رابطه خیلی خوب و نزدیکی داریم.می دونستم که با دکتر افلاطونیان در یزد اشنا هستن یعنی عمه این خانم با دکتر دوست هستن بهش گفتم اگه ممکنه برام وقت بگیره تا با توجه با اشنایی و اینکه دکتر ید طولایی در نازایی و ای وی اف داره ببینم با این روشها میتونه برای ما کاری کنه یانه و یا حداقل یک راهنماییمون کنه

این شد که برای 5 شنبه 9 صبح برامون وقت گرفت. چون خونشون کرمان نیست و یک شهر دیگه است بین کرمان و یزد ما شب 4 شنبه رو رفتیم پیششون تا 5 شنبه صبح راحتتر بتونیم بریم یزد.رفتیم پیششون کلی هم خوش گذشت و پنج شنبه ساعت 6 صبح راه افتادیم تا رسیدیم ساعت 9 بود و رفتیم توی کلینیک.معرفی کردم منشی گفت باید بشینی چون نوبت نداری اول اون هایی که نوبت دارن برن حتی به دکتر هم نگفته بود که فلانی اومده بفرستمش تو یا نه خلاصه که خیلی شلوغ بود و ما تا ساعت یک و نیم اونجا نشسته بودیم همسر هم شدید سرما خورده بود و حال نداشت.ساعت یک و نیم منشی اعلام کرد که دکتر باید بره عمل و برید و بعدازظهر بیاید

همسر هم چون حالش خوب نبود و با شنیدن این حرف از زبان منشی گفت که برگردیم 

هر چقدر بهش گفتم که حالا که این همه راه اومدیم بمونیم چند ساعت رو قبول نکرد .به دوستم گفتم اون هم دوباره به عمش زنگید و ایشون هم دوباره به دکتر.ما هم در راه برگشت

اینقدر این دوستم زنگ زد و با همسر صحبت کرد یکی دو بار اول که همسر قبول نکرد برگرده و میگفت اصلا این دکتر به درد ما نمیخوره دکتر ژنتیک نیست و دکتری که متعهد نباشه به درد ما نمیخوره.تا اینکه دوست مهربونم راضی کرد همسر رو که با وجود 40 کیلومتری که رفته بودیم برگردیم.اما برگشتن همانا و غرزدن های همسر همانا

دیگه داشت کلافم میکرد اما هیچی نمیگفتم.بهم گفت تو که خودت نمیتونی حق خودت رو بگیری میخای حق یک  بچه رو بگیری.

تا اینکه رسیدیم یزد و دوباره رفتیم کلینیک.دکتر ساعت 5.5 اومد.بعد از یکی دو تا مریض رفتم تو اجازه هم ندادن همسر بیاد و همین هم باعث ناراحتی بیشترش شد. که البته برای من مهم نبود

دکتر گفت که با ای وی اف و پی جی دی نمیشه برای شما کاری کرد.از ژنتیک گفت اطلاع دقیقی نداره و گفت راه سختیه

باردارشدن دوباره ریسک بزرگیه و نمیشه به ازمایشات بارداری  اکتفا کرد و گفت بهترین راه برای شما استفاده از تخمک اهدایی هست.دوتا نامه داد برای ازمایشگاه ژنتیک دکتر کریمی نژاد و کلینیک ای وی اف تهران برای تخمک اهدایی اگر خواستیم.

اومدم بیرون درباره تخمک اهدایی چیزی به همسر نگفتم.نمیدونم نظرش چیه خودم باهاش مشکلی ندارم اما این غرزدن های همسر و اینکه با دست پس میزنه با پا پیش میکشه خیلی دودلم کرده.من خودم نیاز دارم یکی دلم رو  قرص کنه یکی پشتم باشه نه اینکه بخام برای هر چیزی اینقدر اذیت بشم

خلاصه اینکه دست از پا دراز تر برگشتیم خونه.نمیدونم اینها رو بزارم به حساب حکمتی که نمیخاد ما دنبال این کارا بریم یا بزارم به حساب سستی خودمون

فعلا میخام فکرم رو ازاد کنم خسته ام خیلی........

حوصله فکر کردن به راههای موجود رو هم ندارم