parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

تولد فرشته ای که نبود

پنج شنبه 25 تیر تولد فرشته ام بود از صبح خیلی داغون بودم اشکام خودشون سرازیر بودن

بعدازظهر هم رفتیم سرمزار اونجا بود که دیگه زار زدم برای دخترم کیک گرفتم بردم خیریه

شیر هم چون خیلی دوست داشت خریدم و بین بچه ها تقسیم کردم

25 تیر مناسبت دیگه ایی هم داشت سالگرد ازدواجمون.چقدر اون روزی که دخترم به دنیا اومد خوشحال بودم که سالگرد ازدواجمون یک هدیه به یاد موندنی از خدا گرفتیم ولی صد افسوس

الان نمیدونم این روز برای سالگرد ازدواجمون خوشحال باشم برای تولد نازدونم خوشحال یا در غم از دست دادنش گریون

عید فطر رفتیم بیرون تو راه تصمیم گرفتیم فطریه رو بدیم می خاستم به نیت دخترم هم بدم ولی دیدیم 15 تومن بیشتر همراهمون نیست همون رو دادیم  به نیت نفری هفت و پونصد.بعد فهمیدم فطریه نفری پنج هزار تومن بوده و ما فطریه دختر کوچولومون رو هم دادیم........

خدایا این روزهای منو میبینی مگه نه؟؟؟؟؟؟/

غمی بی پایان

زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست

ودلم بس تنگ است باز هم می خندم

انقدر می خندم که غم از روی رود....

زندگی باید کرد

گاه با یک گل سرخ گاه با یک دل تنگ

گاه باید رویید در پس این باران

گاه باید خندید بر غمی بی پایان......

آغاز یک پایان

هیچ وقت فکر نمی کردم روزی چنین وبلاگی بسازم برای فرشته ایی که فقط دو سال و هشت ماه مهمون زمین بود حتی روزی که فهمیدم کلیه های نازنینش قرار نیست خیلی باهاش همراه باشن.همون زمان هم من به تنها چیزی که فکر میکردم خوب شدنش بود ولی زهی خیال باطل

حالا من و موندم و دردی که جگرمون رو می سوزونه من باید این هفته سه سالگیش رو جشن میگرفتم ولی ...

الان باید برم سرخاکش

خدایا کمی صبر فقط کمی این که چیز زیادی نیست......