parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

همه چیز از همه جا

این چند وقت روزهای خیلی شلوغی بودن یک هفته ای که همسر نبود و من بودم کلی وسیله تعمیری و کلی جاها که باید میرفتم یکیش بهزیستی بود برای اینکه ببینم چیزی از هزینه ازمایشمون رو میدن یانه .یکی دو هفته هست که دارم بالا و پایین میزنم کلی اشنا پیدا کردم ولی هنوز جوابی نگرفتم.فردا هم باید برم اگر اوکی شد که هیچ اگر نشه دیگه باید قیدش رو زد مثلا اسم این بخش از بهزیستی بخش ژنتیک و پیشگیری از بیماری های مادرزادی هست ولی عملا فقط دکوره

به خاطر همین کارها امسال یکم از خونه تکونی عقب افتادم که باید در این چند روز یکم جبران کنم

همسر هفته اول عید کشیک هست و مادرشوهر و خانواده میرن مسافرت و این یعنی اینکه هفته اول رو باید اینجا بمونیم تنهای تنها.قصد مسافرت هم نداریم مگر اینکه جور بشه بریم پیش خانواده.الان سه چهار سالی هست که عید اونجا نبودم. البته من موندن اینجا رو هم دوست دارم چون کرمان موقع عید مسافر زیاد داره و حال و هوای خیلی خوبی داره عیداش به علاوه اینکه هواش عالیه..البته الان هم کاملا هوا بهاری و دو سه روزی هست که دیگه خبری از بخاری و پالتو نیست و میشه قشنگ اومدن بهار رو حس کرد.

میخاستم این هفته برم پیش خانواده که به خاطر همین کارهای بهزیستی کنسل شد.

راستی جواب ازمایش من هم اومد ژن بیماری دخترکم مشخص شد و این یعنی بیماریش قطعا ژنتیکی بوده.الان باید روی خون همسر ازمایش کنن که جواب قطعی بدن اون هم یک ماهی طول میکشه....خیلی غم انگیزه وقتی فکر میکنی که من باید این ژن رو از مامانم به ارث برده باشم همسر هم همزمان از مامانش گرفته باشه اون وقت از هر دو ژنی که من دارم ژن معیوب و از هر دو ژن که همسر داشته ژن معیوبش به دخترک نازم برسه و باعث بیماریش بشه خیلی پیچیده و عجیب و غریبه ..با احتمال 25 درصد بیماری اون هم در بچه اول رخ بده

جوابش از خیلی از جهات کمکمون کرد اینکه دیگه نباید دایم به این فکر کنم که ممکنه من کاری کرده باشم که رونیام اینجوری شده باشه همش فکر میکردم شاید ندونسته قرصی خوردم شاید جایی رفتم شاید برای مایکروفر بوده شاید برای سرماخوردگی بود که من داشتم و هزاران فکر دیگه

اما سخته اینکه فکر کنی این احتمال ممکنه در بارداری های بعدی و بعدی خدایی نکرده اتفاق بیفته و تو مدام مجبور باشی به سقط..........

فعلا منتظر جواب ازمایش همسریم بعد از اون باید به چند تا دکتر نشون بدم و نظرشون رو بپرسم تا ببینیم خدا چی میخاد.




خاطره ها

9 اذر 82 بود که همسر رسما اومد خواستگاری..البته که از قبل من در جریان قصدش بودم ولی موقع خواستگاری واقعا نمیدونستم این دفعه قصد اومدن خاله و پسر خاله به خونمون چیز دیگه ای هست.همسر اون زمان 24 سالش بود و هنوز چند ماهی از سربازیش مونده بود دو سه روزی بودن و رفتن و نامزدی ما رسمی شد. اون موقع هنوز موبایلی نبود و افراد خیلی خاصی داشتن و قیمتش اون زمان چیزی در حدود 800 -900 هزار تومن بود فکر کنید که سکه تمام 80 هزار تومن بود و از اونجایی که همسر سربازیش در جزیره ای در جنوب کشور بود برای یک تلفن زدن معمولی باید دو سه ساعت رو در مخابرات منتظر میموند با این حال حداقل روزی یکبار رو زنگ میزد اما عشق ما دو نفر نامه نوشتن بود از ماه اذر تا اردیبهشت که سربازیش تموم شد بالغ بر سی چهل تا نامه از هم داریم و مرتب برای هم از حس و حالمون مینوشتیم.یادش بخیر.........

حالا بعد از گذشت 14 سال من هنوز هم همه اون نامه ها رو دارم و هر سال موقع خونه تکونی و تمیز کردن کشوی مربوطه دوباره شروع میکنم به خوندن اون نامه ها و گریه میکنم.........

نمیدونم که الان دوست داشتم دوباره برگردم به اون زمان یا نه .چون اون زمان هم در عین حال شیرین بودن پر از ترس و نگرانی بود مخصوصا که همسر هیچ شغلی نداشت و نمیدونستیم کی و کجا و چجوری میتونه بره سرکار.هیچی نداشتیم

اما جنس نگرانی های اون موقع با الان فرق میکرد.چقدر هر دومون تغییر کردیم نگرشون به زندگی عاقلانه تر شده تا اینکه احساسی تر باشه و چقدر دغدغه های اون زمانمون الان سطحی دیده میشه

خدایا شکرت

برف

در حالیکه اکثر استان های کشور برف اومده و خیلی ها گرفتار برف شدن  در جاده ها اینجا هوا بهاریه بهاریه تا جایی که دیشب موقع خواب ما بخاریمون رو روشن کردیم.نه اینکه کرمان هواش مثل بندرعباس گرم باشه اصلا این طور نیست بلکه کلا کرمان  با همه جا ساز مخالف میزنه اینجا معمولا چند روز بعد هوای سردش میاد وقتی که کل کشور رو به گرم شدن میره

چند وقت پیش هم اینجا برف اومده بود درحالیکه کل کشور خبری از برف و سرما نبود.

دیشب همسر باید میرفت ارومیه و یک هفته ای باید اونجا میبود ولی پروازش به خاطر بدی فرودگاه مهراباد کنسل شد و موندنی شد فکر کنم افتاد برای هفته دیگه.خیلی نگران بودم اخه یک قسمتیش رو باید با تاکسی میرفت که توی اون برف خیلی خطرناک بود..کلی هم برنامه ریخته بودم برای این چند روز که به بعدا موکول شد.راستش یک دو کاری میخام روی صورتم انجام بدم یکیش خط چشم  اون یکی هم چند تا خال روی صورتم رو میخاستم بردارم حالا ببینیم تا کی بختش باز میشه

برف

در حالیکه اکثر استان های کشور برف اومده و خیلی ها گرفتار برف شدن  در جاده ها اینجا هوا بهاریه بهاریه تا جایی که دیشب موقع خواب ما بخاریمون رو روشن کردیم.نه اینکه کرمان هواش مثل بندرعباس گرم باشه اصلا این طور نیست بلکه کلا کرمان  با همه جا ساز مخالف میزنه اینجا معمولا چند روز بعد هوای سردش میاد وقتی که کل کشور رو به گرم شدن میره

چند وقت پیش هم اینجا برف اومده بود درحالیکه کل کشور خبری از برف و سرما نبود.

دیشب همسر باید میرفت ارومیه و یک هفته ای باید اونجا میبود ولی پروازش به خاطر بدی فرودگاه مهراباد کنسل شد و موندنی شد فکر کنم افتاد برای هفته دیگه.خیلی نگران بودم اخه یک قسمتیش رو باید با تاکسی میرفت که توی اون برف خیلی خطرناک بود..کلی هم برنامه ریخته بودم برای این چند روز که به بعدا موکول شد.راستش یک دو کاری میخام روی صورتم انجام بدم یکیش خط چشم  اون یکی هم چند تا خال روی صورتم رو میخاستم بردارم حالا ببینیم تا کی بختش باز میشه

پنالتی میزنه

این چند وقت انقدر از بی حواسی دیگران ضربه خوردم که دیگه کلافه شدم.اینها فقط چند موردشون هستن

وقتی داشتیم میرفتیم ارومیه رفتیم راه اهن تهران که ماشینمون رو تحویل بگیرم مسئول مربوطه گواهینامه خواست همزمان با ما یک اقای دیگه ایی هم اومده بود که مسئول مربوطه همزمان کار ما دو تا رو انجام میداد.بعداز احراز هویت گواینامه ما رو میده به اون اقا اشتباها

من همون جا شک کردم و به اقای همسر گفتم که گواهینامه اون اقا رو چک کن چون به نظرم اومد عکس تو روش بود.اون اقا داشت از در خارج میشد که ما بهش گفتیم ببخشید گواهینامتون رو درست گرفتید که دیدیم بله گواهینامه همسر دست ایشون بود.تصور کنید که اگه اون اقا میرفت ما توی تهران زمانی که باید چندین ساعت رو توی جاده باشیم بدون گواهینامه و اینکه چطور اون اقا رو پیدا کنیم

ددومین مورد پند شب پیش بود  که رفتم داروخونه امپول ویتامین ب بگیرم اون فروشنده هم پرسید ایرانی یا خارجی من هم تاکیید کردم که حتما خارجی باشه وقتی اومدیم خونه دیدم که ای دل غافل پول خارجی رو گرفته ولی امپول ایرانی داده و روش با افتخار نوشته شده ساخت ایران .انقدر حرصی شده بودم ولی چون خیلی راه بود منصرف شدم از بردن و پس دادنش

بار اخری هم که میخاستم از پیش خانواده برگردم رفتم بلیط قطار بگیرم و خانوم مسئول پرسید ویژه خواهران بزنم و من هم گفتم اره حتما

وقتی اومدم و داخل قطار نشستم دیدیم بله اقا هم در کوپه داریم و ایشون فقط برای قشنگی سوال پرسیدن از من و عادی برام زدن

و اخریش اینکه کتاب زبانم رو دادم یکی از بچه ها بنویسه از روش توی کلاس.ایشون هم کتاب خودش رو اشتباهی به من دادن و من الان دو سه جلسه میرم کلاس و ایشون تشریف نمیارن هیچ تلفنی هم هیچ کس ازش ندارههههههههههههه

یعنی توی این کشور خودت مسئول تمام کارها هستی خودت باید داروت رو با نسخه چک کنی(حتما حتما این کار رو انجام بدین.چند بار برای خودم پیش اومده) خودت بلیط تاریخ ساعت و همه چی اون رو دوباره چک کنی.اگر وسیله ای میخری حتما دوباره سایزش و رنگش رو چک کنید و خلاصه خودتون حواستون جمع باشه .ملت .............پنالتی میزنه