parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

خیلی سخته ایم

دیشب فکر میکردیم وقتی جدایی دوتا شریک کاری اینقدر سخته و عذاب آوره جدایی از شریک عاطفی چقدر میتونه عذاب آور باشه مخصوصا که پای نفر سوم و بچه یا بچه هایی در کار باشه و زن و مرد بخوان سواستفاده کنن از بچه ها.

وقتی شریک همسر گفت بیایید بابت وسایل و فروششون صحبت کنیم حقیقتا دلم گرفت وسایلی که با کلی ذوق و شوق خریده شده بود.

شریک همسر اصرار داره که بگید من چیکار کنم. تکلیف ما مشخص هست جای دیگه ای و با اشخاص دیگه ای کار میکنیم ولی ایشون جایی رو ندارن و هزینه های زندگیشون بسیار بالاست.پسرش انگلیس درس میخونه و با پوند 120 هزار تومن باید براش هزینه بشه. از اونجایی که مدیریت مالی ندارن و فکر میکردن این شرکت همیشه هست هزینه های شخصی بسیار بالایی دارن وهمین ها باعث شده هر جایی نتونه کار کنه. جالبه بدونید این شخص مستاجر هست اما پسرش انگلیس درس میخونه و دخترش مدرسه بین الملل.

حالا حساب کنید این شخص با این مدیریت مدیرعامل شرکتی بود که بالای ده نفر کارمند داشت .مدیریت مالی شرکت رو هم این شخص به عهده داشت.پر واضحه که با این شخص سرانجام شرکت چی باید میشد.جالب این بود که هر روشی ما گفتیم قبول نکرد تا اینکه ما بیخیال شرکت شدیم و رفتیم.حالا التماس میکنه برگردین که دیگه نوش دارو هست بعد از مرگ سهراب

ناراحتی الان ما بیشتر برای این شخص هست.امیدوارم که بتونه ادامه بده. با همه ضررهایی که به ما زد و همه سندسازی های مالی که انجام داد تا بتونه برداشت بیشتری کنه.

از اون طرف هم همسر دوباره رفته تو فاز  افسردگی و مریضی و واقعا من نمیدونم باید چیکار کنم

علت

علت ارزونی طلا رو میدونید چیه؟؟؟

خرید طلا توسط من در روز پنج شنبه

دیگه چی میخواهید ارزون بشه؟

قوی بودن خوبه یا بد؟

بهم میگه تو زن قوی ای هستی

نمیدونم این قوی بودن خوبه یا بد.گاهی به  آدم ها خیلی فشار میاد تا در نظر دیگران قوی دیده بشن.

این روزها یکی از کارهای من تماس های تلفنی  و حضوری مکرر و پر از چالش و بحث با شریک کاری همسر هست.

اشتباه

از بانک ملی با توجه به کارکرد حساب تونستم وام بگیرم که به صورت کارت اعتباری دادن.تصمیم گرفتم طلا بخرم با توجه به اینکه سخت بود نقدش کنیم.فروشنده طلا فروشی به جای ۲۰۰ میلیون ،۲۰۰ هزار تومن کشید!!!!سه تا صفر کمتر و جالب اینکه اصلا تا دو سه ساعت بعدش هم متوجه نشده بود.

وقتی پیام بانک رو دیدیم تازه فهمیدیم اشتباه کرده .باهاش تماس گرفتیم بنده خدا حول کرده بود بهش اطمینان دادیم برمیگردیم و چون خیلی دور شده بودیم دو ساعت بعد تماس برگشتیم.کلی خوشحال و تشکر کرد.بهش گفتم اگر اینقدر ارزون حساب میکنید بازم ازتون بخریم

تعطیلاتی که گذشت

سه شنبه 28 اسفند بود که راهی کرمان شدیم حدود 10 روزی اونجا بودیم و پنج شنبه 7 فروردین برگشتیم. یکم زیاد بود به نظرم.

اما کرمان بی نهایت قشنگه در بهار.اگر نرفتین حتما برید .پر از مسافر با هوای بهاری.البته امسال که کلا همه جا بهار بود و داره تابستان کم کم از راه میرسه.

جمعه و شنبه خونه بودیم و یکشنبه صبح راهی ولایت من شدیم و دیروز برگشتیم.13 به در هم با دو سه تا خانواده رفتیم بیرون که خوب بود فقط شب نشسته بودیم که متوجه شدم گردنبندم نیست هر چی توی لباسام و کیفم و خونه رو گشتیم پیدا نکردیم تصمیم گرفتیم فرداش اول وقت بریم و جایی که نشسته بودیم رو بگردیم.احتمالش خیلی کم بود پیدا بشه اون هم توی روز 13 به در که همه جا شلوغه و پر از آدم.

فردا ساعت 7 صبح دوباره رفتیم جایی که دیروزش رفتیم و خداروشکر پیداش کردم نمیدونم چجوری قفلش باز شده بود و افتاده بودحتی قسمتیش کامل زیر خاک رفته بود اما پیدا شد.شب به خواهر ها و خانواده بابت پیدا شدنش شام دادم.نمیدونم جدیدا چرا زیاد وسایل گم میکنم.

برگشت هم جاده بی نهایت شلوغ بود و پر از پلیس.

یک کار قشنگی که پلیس راهور انجام داده بود این بود که چندین جا برای خوردن قهوه و نسکافه و چایی به صورت رایگان گذاشته بود و حتی تابلو هم از چند کیلومتریش گذاشته بودن که مردم توقف کنن و خستگی در کنن.