parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

تیتروار

اهم اتفاقات

۱_برادر جان سربازیش تمام شد و رسما ازیش ما رفت حدود15 ماهی مهمونمون بود و جاش خیلی خالیه اما خوشحالم که تمام شده و میتونه الان برای ایندش تصمیم بگیره امیدوارم که شغل دلخواهش رو هم پیدا کنه

۲- جلسه ای که پست قبلی در موردش گفتم موفقیت آمیز بود و وام رو تایید کردن وای که چقدر خوشحال شدم که تونستم از عهدش بر بیام

۳-دلم میخاد به ما کارمندان بخش خصوصی هم دورکاری یا حداقل کاهش ساعت کاری بدن چرا ما جز استثناعاتیم.به چند استراحت در منزل به شدت نیازمندم

۴-چقدر الان رفتن در طبیعت و راه رفتن روی برگهای پاییزی دلچسبه.کاش میشد رفت...از کی من این همه عاشق پاییز شدم؟؟؟من که با شروع پاییز و زود تاریک شدن هوا عجیب دلگیر میشدم!!!!!!!!°


به سنگینی یک کوه

امروز شرکت همسر اینا جلسه ای توجیحی داشتن برای وامی که قراره دریافت کنن هر چند که خیلی مبلغش ناچیزه اما گرفتنش در این اوضاع خوبه.

اما از اونجایی که همسر و بقیه نیروهای فنی شرکت تهران نیستن و مشغول اجرای پروژه،تنها گزینه ای که وجود داشت رفتن من به اون جلسه بود.

شما فکر کنید منی که اطلاعی از محصولات شرکتشون به علت تخصصی بودن ندارم و از همه مهمتر هنوز در جلسه ای شرکت نکرده بودم باید رفتن به این جلسه رو قبول میکردم.

از دیشب کلی استرس داشتم و شروع کردم رزومه شرکت رو خوندن و اطلاعات جمع کردن ولی مگه این استرسه میگذاشت کارم رو انجام بدم.هزار بار بابت قبول این کار خودم رو سرزنش کردم اما از طرفی به خودم گفتم اگر میخام که موفق بشم باید از یک جا شروع کنم و شاید اینجا شروعش باشه.

امروز ساعت 4 بعدازظهر  جلسه شروع میشد و من ساعت۲ راه افتادم سه و نیم جلوی در مکان مورد نظر بودم که همسر زنگ زد که گفتن جلسه تا ده دقیقه دیگه شروع میشه.عملا من زودتر رفته بودم که کمی استرسم کم بشه که بی فایده بود.

اما بازم به موقع رسیدم رفتم داخل...

اول از شرکت پرسید و گفت درباره محصولتون توضیح بدید و قبل از همه من گفتم بهشون که دانش قوی در این زمینه ندارم و اعضای شرکت برای حضور در جلسه تهران نبودن.اما همه سوالاتی که پرسیدن رو من تونستم جواب بدم و بیشتر مربوط به خود شرکت بود چون اونها هم دانش تخصصی درباره محصول ما نداشتن.

اما بعد از اینکه جلسه تمام شد برای اولین بار به خودم افتخار کردم که تونستم این کار رو انجام بدم شاید از نظر خیلی ها کار مهمی نبوده اما همین که تونستم انجام بدم اون هم بدون ایراد اساسی برای من خیلی باارزش بود.

اینجا هم خاطرش رو نوشتم که برای همیشه یادم بمونه.

چقدر استرس ادم رو خسته میکنه به اندازه جابجا کردن یک کوه

تنهایی

امروز درست یک هفته هست که تنهام و همسر برای انجام پروژه ای راهی مشهد شده. اما دریغ از یک ساعت استراحت در دو روز اخر هفته

کلی کار عقب افتاده و نیمه تمام داشتم که باید انجام میشد به اضافه خرید سبزی و پاک کردن و خرد کردنش ،رنده کردن و خشک کردن برای دمنوش و یکسری کارهای اینچنینی.

اینطوری شد که ما به استراحتی نرسیدیم

Outlander

فیلم outlander یا غریبه یکی از فیلم های محشری هست که تا حالا دیدم.انقدر نقش ها و بازی ها واقعی هست که با از دست دادن بچشون من و همسر زار زار گریه کردیم.

به شدت پیشنهاد میکنم فقط فیلم صحنه های زیادی داره