ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
پنج شنبه صبح بعد از حدود ۱۳ روز برگشتیم خونه و نگم که چقدر شیرین بود وقتی کلید انداختیم و برگشتیم به خونمون.
تهران هم به نظر اروم میرسید و شلوغ هم بود.
خونه پدری خیلی خوبه و خوش میگذره تنها سختی اونجا مامان هست که همیشه در حال فداکاری هست و نمیزاره من کاری انجام بدم و به شدت تعارفی هست که باعث میشه من خیلی احساس راحتی نکنم هر چند که میدونم از دوست داشتن زیادش هست ولی این از خود گذشتگی و کار زیاد در این سن و سال ناراحتم میکنه.از اون طرف هم بابا با توجه به عیالوار بودنشون خرج و مخارجش زیاد بود سعی کردم کمی کمک کنم اما بابا نمیزاشت و ناراحت میشد.خلاصه که گذشت تا جنگ هم تموم بشه.
یکسری کارهای بانکی داشتیم که همگی عقب افتاد .برای سه شنبه چک داریم که قرار بود وام بگیریم که واممون با توجه به تعطیلی تا سه شنبه جور نمیشه و مجبور شدیم ماشینمون رو بفروشیم تا واممون جور بشه.یکم درگیری ذهنی بابت یکی دو مسئله داریم که امیدوارم زودتر برطرف بشه.
سلام
یعنی ماشین زودتر از سه شنبه فروش میره و پولشو میگیرین؟
سلام بله هفته پیش دیگه ناامید شدیم از باز شدن بانک ها و فروختیم.
البته خریدار برادرم بود و ایشون ماشین قبلیش رو فروخت