parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

خاطرات بخش جدایی ناپذیر زندگیست

خاطراتی هستن که با هیچ چیزی از ذهن آدم پاک نمیشن.حتی گذر زمان هم که دوای همه دردهاست نمیتونه مرهمی باشه براش.

چهار سال و نه ماه و بیست و هشت روز گذشته اما درد ما کم نشده فقط وانمود میکنیم که همه چیز عادی است.

این روزها عجیب یاد زمستون 93 میوفتم دقیقا همین روزها بود که راهی بیمارستان شدیم.امروز لحظه ای چشمان قشنگش از جلوی چشمم کنار نمی رفت.یا  معصومیتش.....

اون روز هم برف میبارید......

شاهکار

مسئول مرگ تمام مسافران هواپیما تمام آدم هایی هستند که شعار انتقام سر دادن

صلح

خدایا دنیات چقدر جای بدیه

همش خشم و کینه و نفرت و انتقام

کاش ......

کاش میشد رفت....

یک لحظه آرامش فقط بدون داشتن هزاران دغدغه

من اینجا بس دلم تنگ‌ست
و هر سازی که می‌بینم بدآهنگ‌ست.
بیا ره‌توشه برداریم،
قدم در راه بی‌برگشت بگذاریم،
ببینیم آسمانِ "هر کجا" آیا همین رنگ‌ست؟


ادارات شیر تو شیر

یکی از مزخرف ترین جاهایی که امیدوارم گذرتون بهش نیوفته بعد از بیمارستان سازمان تامین اجتماعی هست که به معنای واقعی کلمه مزخرفه.

از بی اعصابی کارمندان بگیر تا دواندنتون از این اتاق به اون اتاق

تازه این مال وقتی هست که میخام بهشون پول بدم اینقدر ناز میکنن وای به روزی که بخوایم ازشون چیزی بگیریم

امسال اولین سالی بود که غریب بودیم یعنی نه خانواده همسر بودن که بریم اونجا نه خانواده من.خلاصه که تصمیم گرفتیم دوستانمون رو دعوت کنیم.من خیلی دو دل بودم چون شنبه تا ساعت ۶ عملا من سرکار هستم و تا بیام خونه وقت خیلی زیادی نداشتم تصمیم داشتم جمعه بگم بیان که خوب خیلی حس یلدا نداشت و همسر هم میخواست که همون شنبه باشه خلاصه که توکل به خدا مهمون دعوت کردیم در حالی که خودمون هم تا ساعت ۶ بعدازظهر خونه نبودیم .مواد سالاد الویه رو شب قبل پختم و شنبه هم بعد از کمی خرید و رسیدن خونه کوفته تبریزی درستیدم.

تقریبا ساعت ۸:۳۰ سفره یلدا و غذا ها و سالاد آماده بودن.مهمونا هم نه و نیم رسیدن خداروشکر

خوش گذشت

راستش من آدم غرغرویی نیستم و با آشپزی و کار خونه حال میکنم حتی اگر قبلش ۸،۹ ساعت سرکار بوده باشم 

پی نوشت

۱_ مهمونا تا ساعت ۲ بودن.الان کمبود خواب دارم و به خاطر آلودگی هوا سردرد

۲_راحت بگیریم تا به خودمون هم خوش بگذره

۳_دختر دوستمون که دور از جونش تقریبا همسن رونیای من هست میگفت چقدر شما مهربونید تعریف از خود نباشه خیلی ها بهم گفتن

اگر اون دخترم بود کلی باهاش کودکی میکردم یا اگر دخترم بود....

۴_ هفته پیش رفتیم تئاتر کمدی هر چند وقت یکبار خیلی خیلی برای ما آدم ها لازمه.وقت داشتین برید ببینید.تئاتر کم شعورها تماشاخانه سبحان

ودر اخر یلدای همتتون مبارک و شادی هاتون به بلندی یلدا