parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

یک هفته ای هست که برگشتم طبق معمول مشغول تمیز کردن و سروسامون دادن وسایل بودم که زلزله ای مهیب 6.2 ریشتری در اطراف کرمان اومد و از اونجا که ما طبقه 5 هستیم تکون هاش وحشتناک بود و یکسری وسایلمون ریخت این بود که جمع کردیم و رفتیم خونه مادرشوهر که طبقه همکف هست تا هم پس لرزه های بعدی رو کمتر بفهمیم هم اینکه راه فراری داشته باشیم

البته مادرشوهر بدون خداحافظی وقتی که من پیش خانواده بودم رفته بود کربلا

خواهر شوهر بود همرا با جاری که اون ها هم از ترس زلزله اومده بودن.خلاصه که چند روزی بودیم خوش گذشت کلی از دست مسخره بازی های برادرشوهر خندیدیم.نصف شب ماشینش رو روشن کرده بود و رفته بود داخلش و میگفت اگر زلزله اومد سریع بیاین تو ماشین.بعد از چند دقیقه هم خسته شد و برگشت.

دیروز هم مادر شوهر از کربلا اومد و ما ظهر و شب اونجا بودیم خیلی سنگین و رنگین.

بالا و پایین های زیادی تو زندگی داشتیم این چند مدت.خداروشکر فعلا عادی ست اما خیلی حرف دارم که باید به همسر بزنم در وقت مناسبش.

5 شنبه گذشته هم یک تجربه بی نظیر داشتیم یک مهمان استرالیایی داشتیم و بردیم کلی گردوندیمش .شام پیتزا خوردیم و کلی  باهاش صحبت کردیم کلاس زبانی بود برای خودش

یک چیزی که براش عجیب بود صندوق صدقات بود که میگفت این چیه که همه جا هست.

با اینکه 70 سالش بود اما واقعا کودک درونش زنده بود و همه جا احساسش رو نشون میداد و واقعا میشد امید به زندگی رو در وجودشون دید..درست مثل ایرانیها...خخخخخ

خلاصه که کلی ازمون تشکر کرد و برگشت

در پناه حق دوستان


سفر

از اول هفته اومدم پیش خانواده..هوا خیلی سرده و زیاد نمیشه بیرون رفت.

دیشب یک عده مهمون داشتیم.هفت هشت تایی بچه بودن همه سنی تا زیر 10 سال رسما من و خانواده سرسام گرفتیم.یک عده ادم بی مسئولیت بودن که اصلا بچه داری بلد نبودن.وقتی رفتن همگی یک نفس راحت کشیدیم

یکیشون چند روز پیش بچش مریض بود و تب داشت و داشت تعریف میکرد که چطور از بچش رگ گرفتن.چیزی که من صد برابر بدترش  رو بارها و بارها برای رونیام دیدم وقتی داشتم بهش نگاه میکردم خواهرم تمام مدت حواسش به من بود.

پی نوشت: عکس دخترم بک گراند گوشیم هست به محض اینکه دست به گوشیم میزنم همه اون کسایی که بودن خیره میشدن روی صفحه گوشیم .نمیدونم چه چیز عجیبی بود.

پی نوشت 2: دختر یکی از دوستان پدرم در زمان بارداری دفع پروتیین پیدا میکنه (که در مرحله پیشرفته بهش میگن مسمومیت حاملگی) و پدر توصیه فراوانی به دوستش میکنه که بچه رو سقط کنن اما مادر قبول نمیکنه و بچه به دنیا میاد.الان خود مادر کلیه هاش رو از دست داده و دیالیز میشه و به خاطر اوره و کراتین بالا پوستش به شدت چروک و پیر شده

لطفا به هر قیمتی بچه رو نگه نداریم اون بچه قبل از نیاز به دنیا اومدن نیاز به یک مادر سالم داره که بتونه حداقل دوران بچگیش رو حمایت کنه

گاهی اوقات باید بعضی چیزها رو جدی بگیریم