parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

تولدانه

شنبه 26 خرداد تولدم بودهمسر پیشنهاد خرید گوشی رو داد اما برای اولین بار فکر اقتصادیم گل کرد و به جاش طلا خواستم.چون تعطیل بود فقط دو سه تا مغازه باز بودن و چیزی پسند نشد و قرار شد یک روز  دیگه بیایم.تبریکات خیلی دوست داشتنی هم از بابا و مامان و خواهر ها و یکدونه داداش گرفتم که با هر کدومشون کلی بغض کردم و همن طور دوست خوبم الهه جون که خجالتم داد و در وبش تبریک گفته بود.

یکشنبه امتحان زبان داشتم به همراه نوبت دکتر.بعد از امتحان راهی دکتر شدم تا ببینم این دکتر چطوره.با اینکه ساعت چهار دفتر بیمه ام رو گذاشته بودم ساعت 9 شب نوبتم شد فوق العاده شلوغ بود.رفتم داخل بعد از کمی صحبت بهش گفتم که کار دیگه ای نباید انجام داد ایا با امینو مشخص میشه که گفت اگر ازمایشگاه گفتن میشه که میشه.در واقع خیلی از ازمایش ژنتیکمون سر در نیاورد.فقط پیشنهاد پاپ اسمیر رو داد که خودش نمونه گرفت و دیرو بردم ازمایشگاه خود پاپ 40 تومن قیمت داشت و در کنارش اچ پی وی رو هم نوشته بود که اونم سیصد و خورده ای بود و جمعا چهارصد تومن اب خورد.خلاصه مونده دکتر سوم که توی تیر نوبت دارم فکر کنم اون از همه بیشتر سر در بیاره همونیه که گفتم فوق جنین شناسی داره.حالا بریم ببینیم چی میشه.البته همسر میگه چند وقت دیگه هم صبر کن یکم درگیر کاره و با تمام علاقه ای که در درونش داره فعلا تمایلی به اقدام نداره راستش یکی از دلایل عصبانیتم همین بود.البته میدونم که همسر فوق العاده ایده ال گراست و فوق العاده منطقی و خیلی راحت منطقش بر احساسش غلبه میکنه.ما هم مجبوریم چند وقتی صبر کنیم.

دیروز هم رفتیم بیرون و علارغم میلم به خاطر کمپین موجود طلا خریدیم خیلی قشنگه ولی اصلا قیمتش بهش نمیخوره اینم از برکات طلای گرمی 211 تومن هست.

روزگار به کامتون دوستان


روزگار

خوب همزمان با همسر که راهی ماموریت شد من هم راهی منزل پدری شدم .خوب بود خداروشکر غیر از روز اول که دما 37 درجه بود بقیه روزها عالی و بهاری بود و 26 درجه ....هر روز عصر یک نم بارون میزد و دیگه محشر میشد با مامان و ابجی خانم توی ایوون مینشستیم و به باغچه پر از سبزی نگاه میکردیم و حرف میزدیم.یک جا هم مهمونی دعوت بودیم که اونجا هم خوب بود فقط از حرف دختر صاحبخونه که گفت بالاخره خودت رو رسوندی یکم دلگیر شدم که مهم نیست.دیروز هم برگشتم دوباره به خونمون

نمیدونم چرا از موقعی که برگشتم به شدت عصبانی هستم و در حال انفجار.اتفاق تازه و خاصی نیوفتاده همسر هم خداروشکر خوبه ولی من عصبانیم و دلم میخاد زار بزنم.هیچ ربطی هم به برگشتنم نداره.دغدغه های زیادی دارم و همین آشفتم کرده.خیلی احساس پوچی میکنم احساس اینکه نتونستم با وجود اون همه درس خون بودن و منی که تمام نمرات فیزیک و ریاضیم از 19 کمتر نبود در دانشگاه و کنکور به انچه که میخاستم نرسیدم و احساس موفقیت نمیکنم.میدونم هنوز وقت دارم اما ماها یک مانع بزرگ سر راهمون هست.دیشب  با این حجم عصبانیت دوباره معده درد اومد سراغم.کاش یکم ارومتر بشم..شاید نگرانی هامو توی یک پست نوشتم. 

ادامه ماجرای دکتر رفتن

از اونجایی که خواهر شوهر کار بیمارستانی داره طبق تحقیقاتی که کرده اکثریت کادر بیمارستان دکتری رو معرفی کردن که فوق تخصص جنین شناسی داره و تخصصش در زمینه بارداری های پرخطر هست و از قضا این خانوم دکتر دکتری هست که من در بارداری قبلی برای ازمایشات تکمیلی پیشش رفته بودم یعنی بعد از اینکه ازمایشات غربالگری من مشکل داشت دکتر خودم من رو به این دکتر معرفی کرد و ایشون هم با یک سونوی چهاربعدی گفتن مشکلی وجود نداره.

از طرفی میدونم که حداقل در این شهر این دکتر حرف اول رو میزنه و من برای امینوسنتز هم باید پیش همین دکتر بیام و از طرف دیگه تجربه تلخ قبلی

به زور و  با هزار اشنا برای 11 تیر نوبت گرفتم یکی هم که برای 27 خرداد نوبت دارم دو تا رو میرم ببینم چی پیش میاد.مامایی که پیش همین دکتر کار میکنه میگه کل بیمارستان حساب ویژه ای براش قایلند و سزارین هاش خیلی خوبه.اما این جور که من فهمیدم یکم بی تعهده چون توی مطبش نوشته بود اگه سزارین شماا اورژانسی شود دکتر تشریف نمی اورد مگر در زمان اینکه خودش نامه داده و ساعت و روز مشخص باشه برای طبیعی هم که کلا نمیاد....راحت

خدایا چقدر ادم توی این مملکت خراب شده باید حواسش به همه چی باشه.باید مواظب باشه بچش اورژانسی به دنیا نیاد تا خانوم دکتر توی زحمت نیوفتن.9 ماه پیشش میری کلی پول میدی اخرش هم ......

البته میشه ماه 7 دکتر رو عوض کرد که اونم یکم ریسکیه اول اینکه اون دکتر قبولت کنه و دوم اینکه مشکل دیگه ای پیش نیاد

راستی توی بارداری اول چقدر راحت بودم اصلا به این چیزا فکر هم نمیکردم و چقدر زایمانم خوب پیش رفت

جقدر این روزا فکرم مشغوله.......

استارت

یکی از دکترهایی که میخاستم برم برای 27 خرداد بهم نوبت داد درحال گشتن بهترین ها بودم که یک دکتر دیگه هم پیدا کردم و زنگ زدم از قضا گفت امروز کنسلی دارم اگه میتونی همین الان بیا و گرنه نوبت هامون برای تیرماه.منم سریع حاضر شدم و تا همسر خواب بود رفتم خیلی سریع رفتم تو هم منشی هم دکتر برخوردشون عالی بود .خانم دکتر یک ادم مومن و خیلی با حوصله ای بود که کامل به حرفام گوش داد.از نظر وقت و حوصله ای که میزاره و بیمارستان هایی که هست خیلی خوب بود .فقط تردیدم توی اطلاعاتشه.حس میکنم خیلی سردرنیاورد از ازمایشاتمون هیچی هم در مورد امینوسنتز نگفت.فقط گفت چرا دارید فرصت های طلایی زندگیتون رو از دست میدید توکل کنید به خدا.هممون یک جوری داریم امتحان میشیم و بهتره عجله کنید چون با بالا رفتن سن مشکلات دیگه ای هم اضافه میشن.

خلاصه چک اپی نوشت و گفت قرص اسید فولیک رو شروع کنم.حالا فردا میرم ازمایش بدم.اما فکر میکنم باید صبر کنم نوبت اون دکتر هم بشه و اون رو هم برم.فقط بدی اون دکتر اینه که خیلی خیلی شلوغه.تا ببینیم چی پیش میاد

عجیب دیشب بغض داشتم و دلم میخاست گریه کنم .

//خدایا امتحان سختی گرفتی راحتی بعد از امتحان رو هم بهمون نشون بده

//خدا جونم همسر بد جور بی اعتماده بد جور زخم خورده.خودت هواش رو داشته باش.بزار دوباره اعتمادش برگرده و اینقدر سخت نگیره

//خدا جون ما هر کاری میتونستیم کردیم دیگه بیشتر از این نمیتونیم دیگه باید خودت سکان کشتیمون رو بدست بگیری.کمکمون کن

///و در اخر ممنونم از تمام دوستانی که با خوندن وبلاگم دعاهای قشنگشون بدرقه راهمون بوده