parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

به وقت37 سالگی

از سه شنبه شب مامان و دو تا ابجی و داداش جان اومدن پیشم یکسری کار اداری و خرید داشتن.سه شنبه بعد از تعطیل شدن سریع با همسر رفتیم تره بار .یکم خرید کردم برگشتم خونه ناهار فردا شام شب  تمیز کردن خونه و شستن میوه ها که انجام شد خانواده رسیدن شام خوردم کمی بیدار موندیم و خوابیدیم فرداش هم خودشون رفتن بیرون و من هم رفتم سرکار .چهارشنبه26 ام تولدم یکی دو ساعت زودتر اومدم خونه نه برای تولد به خاطر اینکه بیشتر پیش خانواده باشم .همسر کیک خریده بود و با دیدنش کلی سوپرایز شدم مامان اینا کادوشون رو نقدی دادن همسر هم قرار شد کتابخونه که چند وقته میخام برام بخره.پنج شنبه هم به خرید و بیرون رفتن گذشت برای کتابخونه هم رفتیم دلاوران که چیز خوبی پیدا نکردیم.جمعه هم خانواده عزم برگشتن کردم موقع رفتن دیدم برادرم مقداری پول به عنوان کادو تولد برام گذاشته بود چون داداش کار نمیکنه من اصلا توقعی ازش نداشتم و با این کارش بغض تمام وجودم رو گرفت.هر کار کردم پس نگرفت هر چی گفتم هر وقت رفتی سرکار ازت میگیرم دیدم ناراحت میشه.به ابجی کوچیکه پول رو دادم و گفتم یک جوری که ناراحت نشه بهش برگردون.

از دیروز دلم عجیب  هوای گریه داره نه به خاطر رفتن خانواده بیشتر برای داداش کوچولوم نگرانم که هیچ امیدی نداره و اصلا نمیدونه در این اوضاع وانفسا باید چه شغلی داشته باشه هر کس هم که به پدر و مامانم میرسه فوری میگه چرا زنش نمیدین دیگه وقتشه و هزاران حرف بیخود دیگه

جسما هم در شرایط مساعدی نیستم

لطفا برای تمام جوون های سرزمینمون دعا کنیم که بتونن راهشون رو پیدا کنن

امسال یکی از بهترین تولدام بود

کرونا و عروسی

کرونا گرچه بدیهای زیادی داره اما برای خانواده پدری من یک جورایی بخت گشا بوده دو تا پسرعمه دوتا دخترعمه و یک پسر عمو طی یکسال اخیر ازدواج کردن و بدون هیچ تشریفاتی با حداقل مهمون که فکر کنم به15نفر نمیرسیدن همشون رفتن خونه بخت.

البته یکی از پسر عمه ها از همسرش جدا شده بود که یک هفته ای هست بعد از دو سال جدایی دوباره با هم ازدواج کردن که کلی باعث خوشحالی فامیل شد.جالب اینجاست که خودشون هم دیگه رو دوست داشتن و از اول  هم عاشقانه و با مخالفت پدر و مادرشون ازدواج کردن اما بعد از15سال و داشتن مشکلات مختلف جدا شدن و حالا که دوباره ازدواج کردن.البته این پسر عمه بچه نداشت.

کلا از 9نوه ای که ازدواج کردیم فقط دوتا از نوه ها بچه دارن هر کدوم یکی و بقیه با اینکه سالهای زیادی هست ازدواج کردن بچه ندارن و نخواستن.

مثلا یکی از پسرعمه ها سال85ازدواج کرده و رسما اعلام کرده بچه نمیخوان.

بقیه هم کم وبیش همین طورن.

دوتا خواهر و برادر من جز ازدواج نکرده ها هستن که قبول دارم به خاطر موقعیت خوبی که هر دو دارن کمی سخت گیرن و برادر هم که فعلا  شغلی نداره و توی خط ازدواج هم نیست.

امیدوارم همه جون ها خوشبخت بشن همشون با کلی امید و ارزو ازدواج میکنن و چقدر سخت و  حیفه این همه امید ناامید بشه

تجربه

یکی از اشنایان که همسرشون روشن دل هست چند ماهیه که بنایی دارن و کل وسایلشون جمع کرده هست.یک خونه ویلایی خیلی کوچیک خریدن و دارن اساسی تعمیر میکنن.خونه قدیمی و 40سال ساخت بود.من هم تریپ فردین گرفتم و گفتم جمعه من براتون ناهار درست میکنم .چون فقط یک پلوپز کوچیک برا اشپزی دارن و خیلی سخته توی اون شرایط اشپزی کردن.

ازشون پرسیدم چند نفر کارگر دارین که گفتن دوتا هستن.من هم خورشت رو خیلی بیشتر برای اینکه حداقل فرداش هم بتونن بخورن ولی برنج رو تقریبا اندازه گرفتم یکمی بیشتر.با پیمانه های پلوپز و به اندازه ای که همیشه میریختم برای هرنفر.

اماااااااا وقتی غذا رو بردم دیدم ۶ تا کارگر داره و فقط یکیشون برای ناهار رفت و بقیه موندن.واضح هست که چقدر حرص خوردم .اخه من هم پیمانه رو باید بیشتر میگرفتم چون کارگرن و زحمت میکشن و مسلما غذای بیشتری باید بخورن و هم اینکه دیگه به اندازه سه نفر غذا زیاد نداشتم.

از اینکه همشون نشسته بودن سرسفره و منتظر بودن ببینن غذا براشون چی اوردم ولیی نتونستن به اندازه بخورن کلی خجالت کشیدم گرچه نون هم بود سرسفره.کلی هم تداریک مخلفات دیده بودم اماهمشون در مقابل کمی غذا و تعارفاتی که من سیرم برام کمتر بکشید از بین رفت.

بعدش به فامیل مربوطه گفتم خوب ادم خوب بگو من دو سه پیمانه سریع درست میکردم نه اینکه با اینجوری ضایع بشم.

خلاصه که با یاداوریش هم خجالت میکشم هنوز.

اما شد یک تجربه اول اینکه قشر زحمت کش کارگر و بنا رو با خودم که همه میگن چقدر کم غذایی یکی در نظر نگیرم.

دوم اینکه همیشه اینجور مواقع اگر زیاد باشه میتونن شب یا فردا بخورن پس مشکلی پیش نمیاد.

سوم طرف اگر تعارف رو کنار میگذاشت و به من میگفت زحمت و دردسرش خیلی خیلی کمتر از الان بود

حوله

علاقه زیادی به خریدن حوله دارم مخصوصا از نوع دستیش.از اول ازدواج تا حالا بارها و بارها حوله دستی و استخری خریدم.توی خونه که هم من هم همسر جان حوله دستی جدا داریم و از حوله داخل دستشویی استفاده نمیکنیم.یک حوله هم خونه مادرشوهر داریم یک حوله هم خونه مامان خودم(ما تهرانیم و مامان و مادرشوهرم هر کدوم یک شهر دیگه).نفری یک حوله مسافرتی هم داریم برای مواقع سفر به جز خونه پدریمون.

و الان چند تا حوله استفاده نشده هم دارم.

دیروز دوباره تب حوله خریدن پیدا کردم البته که تن پوش میخاستم.حوله ای با قیمت مناسب خریدم و تخفیف خوبی هم گرفتم از مغازه دار پرسیدم سالم هست احتیاج به باز کردن نداره(داخل کارتن بود) که فرمودن خیر خیالت راحت باشه.اوردم خونه همانا و پااااااره بودن حوله همان.یک مقداریش پاره و پوسیده بود و جالب بود که دوخته بودنش.کلی حرص خوردم فهمیدم که تخفیفه و اصرار به سالم بودن نشون میده طرف میدونسته و به نوعی انداخته.

خوبیش این بود که فرداش پنج شنبه بود و منم تعطیل گرچه چند جا کار داشتم اما اول صبح با توپ پر راه افتادم سمت مغازش کلی هم سرچ کردم که اگر پس نگرفت باید به کجا زنگ بزنم و قرار بود همونجا به تعزیرات و صنفشون زنگ بزنم.وقتی حوله رو بردم و ماوقع رو گفتم قبول کرد و گفت حوله دیگه ای بردار.مجبور شدم حوله گرونتر با جنس بهتر بردارم  و کامل باز کردم که مشکلی نداشته باشه.

میخام بگم باز کردن و دیدن این جور چیزا همونجا خیلی راحت و بی درسره تا اینکه بیاری خونه کلی بخوره توی ذوقت و خدا خدا کنی طرف باهات راه بیاد و حداقل تعویضش کنه.

#یک مغازه کفش فروشی توی سپه سالار هست که صاحبش درویشه. توی مغازش زده با لبخند پس گرفته میشود.همسر همیشه کفشاش رو از اونجا میخره به خاطر برخورد خوب و احترامی که میزارن

عکس نامه

طبیعت گردی ا-ر-ت-ح-ا-ل-یدی




اینم عکسهای قمصر کاشان که حدود یک ماه پیش رفتیم







اینم باغچه کوچیک خونمون


پی نوشت:ممنون از الهه عزیز بابت آپلود عکس ها