parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

تعطیلات

چقدر قبلش خوشحال بودم و برنامه ریزی کرده بودم .

یکی دو روزه بریم همدان که تا حالا نرفتیم یا نه وسط،تعطیلات بریم شمال که به ترافیکش نخوریم‌. یا اینکه بمونیم تهران و جاهای دیدنی که هنوز فرصت  نکردیم رو بریم مثل کاخ نیاوران خونه جلال آل احمد و....

ولی........

هیچ جا خونه خود آدم نمیشه

1- بعد از حدود 25 روز دیشب برگشتیم خونمون.واقعا که بهشت بود. هیچ جا خونه خود آدم نمیشه واقع واقعا لمس شد.

2- کارهای وام مسکن و سند خونه رو باید انجام بدیم به صورت فشرده.امیدوارم به تاریخ سند زدن برسیم

3-چرا امسال داره انقدر زود تابستون میاد توی جاده دما تا 31 هم رسید.

4- عید امسال برام واقعا پربار بود خوندن کتاب گوش دادن به چندین پادکست واقعا عالی، دیدن چند تا سریال واقعا خوب(maid-normal people-dark desire) 

5- بیزینس خانوادگی راه انداختیم که خداروشکر تا اینجا خیلی خوب بوده و به جاهای خوب داریم میرسیم(در زمینه انجام کارهای مسافرت خارج از ایران برای دیگران)

6-توقفگاهمون دیار مادری بود و منزل پدر.چقدر دوست داشتم موقع خداحافظی بابام رو بغل محکم بغل کنم .چرا این رابطه جدی نمیزاره ؟؟؟

با اینکه از سال 88 دورم ازشون ولی دیشب موقع خواب دلم واقعا براشون تنگ شد و اشکم سرازیر.

7- چقدر زود گذشت فروردین هم داره تموم میشه

فیلم دیدن

سریالmaid رو هرشب با همسر میبینیم به نظرم خیلی آموزنده هست و البته ناراحت کننده ولی هردوتامون دوستش داریم.

برادران لیلا رو من تنهایی دیدم .دیشب به همسر میگم بیا ببین فیلم قشنگی هست میگه نه ناراحت کننده هست نمیخام ببینم.بهش میگم جناب همسر اون سریالmaid که میبینی از این فیلم ناراحت کننده تره.میگه ادم خودش رو  با یک خارجی همذات پنداری نمیکنه تازه خوشحال هم میشه که اون جا هم بهشت نیست و مشکلات هست و ما هم در جهنم مطلق زندگی نمیکنیم.

کلی به این حرفش خندیدم

تیکه ای از بهشت

شمالشرق کشور



آغاز سفر

از ساعت تقریبا ۱۲ شب چهارشنبه ۱۷ اسفند که حرکت کردیم سمت فرودگاه امام سفرمون شروع شد.

ساعت ۴ پرواز داشتیم با یک توقف در ترکیه

اولش بیخوابی یکم اذیتمون کرد اما وقتی رسیدیم ترکیه کلی توی فرودگاه  گشتیم از مک دونالدساندویچ گرفتیم و خوردیم  و بیخوای یادمون رفت.

هنوز کمی استرس داشتم که گم نشیم مشکلی پیش نیاد و راحت به مقصد برسیم. دو سه ساعتی توی فرودگاه بودیم و دوباره پرواز بعدی رو سوار شدیم.ایرلاینی رو  گرفته بودیم که پذیرایی نداشت قیمت ها هم سربه فلک.مثلا قیمت یک چایی داخل هواپیما ۴ یورو بود چیزی حول و حوش ۲۴۰ هزار تومن...

اینم منوش

حدود ساعت ۲ به وقت ایتالیا رسیدیم بلونیا یکی از شهرهای ایتالیا و مقصد ما

چون سیم کارت و اینترنت نداشتم یک ساعتی داخل فرودگاه بودیم از اینترنت پر سرعت و بدون فیلترش استفاده کردیم تا هم اطلاع بدیم رسیدیم هم مسیریابی کنیم و بتونیم افلاین به خونه برسیم.چیزی که در وحله اول توجهمون رو جلب کرد دستشویی های کاملا هوشمند و تمیزش بود

شماره اتوبوس و مبدا رو پیدا کردیم و سوار شدیم وسایلمون یکم زیاد بود و جابجایش برامون سخت اما بالاخره سوار شدیم.

در مسیر راه کارخونه فراری رو هم دیدیم و حسرت اینکه چرا مردم کشورمون نمیتونن از این ماشین ها با قیمت واقعی استفاده کنن

کارخونه مازراتی هم در این شهر ایتالیا ست اما  توی هر خیابون ۱۰ تا ماشین  هم نمیبینید و دوچرخه وسیله نقلیه مهم این کشوره.

بعد از رسیدن به حول و حوش خونه دیگه نتونستیم پلاک رو پیدا کنیم مجبور شدیم گوشی رو روشن کنیم و تماس بگیریم.هزینه تماس هم دقیقه ای ۱۰ هزار تومن بود.

باید اول میرفتیم آژانس مسکن قرارداد خونه رو امضا میکردیم تا کلید میگرفتیم خوبی خونه این بود که مرکز شهر بود و چسبیده به آژانس.

خونه رو دیدیم قرارداد رو که قبلا ایمیل شده بود و خونده بودیم .به اندازه دو ماه اجاره صاحبخونه رهن گرفت یک ماه اجاره هم هزینه آژانس شد و اومدیم خونه.

اینم درد ورودی خونه خواهر

هم اتاقی بسیار خوبی داشت خیلی خیلی کمکمون کرد و بهمون اطلاعات داد .

این رو هم بگم که روز اولی که سوار اتوبوس شدیم از راننده پرسیدیم اول باید کارت بزنیم یا اخر،که فکر کنم خیلی زبان بلد نبود و گفت اخر ما هم موقع پیاده شدن زدیم.

فردای اون روز وقتی با هم اتاقی رفتیم بیرون فهمیدیم که حتما و حتما باید اولی که وارد اتوبوس میشی کارت بزنی چون مامورانی هستن که به صورت ناگهانی و رندوم وارد اتوبوس میشن و بلیط ها رو چک میکنن و درصورت نداشتن و نزدن بلیط ۷۵ یورو جریمه میکنن و اینطوری بود که خطر جریمه ۱۵۰ یورویی یا ۷ ،۸ میلیونی من و خواهر از بیخ گوشمون رد شد.

انقدر خسته و تشنه و گرسنه بودیم که حد نداشت ولی فقط چایی خوردیم و خوابیدیم با توجه به اینکه شب قبل درست نخوابیده بودیم و کلی ساک و چمدون رو جابجا کرده بودیم.

اما فردا صبح به وقت ایران از خواب بلند شدیم ایتالیا دو ساعت و نیم از ایران عقب تر هست اما ساعت بدن ما تا روز اخر با ایران کار میکرد

بعد از درست کردن صبحانه و خوردنش ساعت ۷ صبح زدیم بیرون.

یک ساعتی همون منطقه رو گشتیم یک شیرینی بسیار خوشمزه خریدیم و خوردیم و برگشتیم خونه تا با هم اتاقی ابجی خانم بریم بیرون و شهر رو به ما نشون بده.


اینم بگم که ساعت کار ادارات و تقریبا مغازه ها و مدرسه ها ۹ بود الی ۱ و بعدازظهر ۵ تا ۸ شب.از ساعت ۷ و نیم شهر به شدت رو به خاموشی میرفت و ساعت ۸ هیچ مغازه باز نبود حتی رستوران ها.

رفتیم بیرون و تمام مغازه ها و میدون اصلی شهر رو بهمون نشون داد.یک مرکز خرید هم رفتیم کمی وسایلی که نداشتیم و میوه خریدیم  ابجی خانم یک سیمکارت خرید فعال کرد با هزینه ۲۰ یورو اینترنت ۲۰۰ گیگ ماهانه و مکالمه نامحدود در ایتالیا با شارژ ماهیانه۱۰ یورو. که بعد از ۳ ماه شارژ کردن میتونی یک گوشی ایفون ۱۴ به صورت اقساط بگیری از اون اپراتور .به این صورت که حدود ۴۰۰ یورو پیش میدی و ماهیانه ۳۰ یورو تا دو سال و  برگشتیم خونه.


ناهار خوردیم و بعدازظهر دوباره رفتیم بیرون چند تا کلیسا رفتیم و همین مغازه هایی که همه چیشون برامون تازه و جذاب و دیدنی بود.


روز شنبه هم به گشت و گذار در شهر گذشت.قرار بود یکشنبه رو بریم ونیز

و شب بمونیم دوشنبه ظهر برگردیم چون خواهر ساعت ۴ و نیم با استادش قرار داشت.به صورت اینترنتی و با قیمت های مختلفی تونستیم بلیط اتوبوس بگیریم و رفتیم سمت ونیز

شهر جالبی بود و بسیار شلوغ پر از توریست هایی که از کشورهای مختلف اومده بودن.انقدر سرزنده و شلوغ بود که هوای سردش رو از یاد بردیم.

یک کشتی تفریحی هم داشت که جزیره های اطراف میبرد و بلیطش ۹ یورو بود اون رو هم گرفتیم و سوار شدیم و رفتیم جزیره های اطراف کمی توی جزیره دور زدیم ناهار خوردیم و تصمیم گرفتیم برگردیم بلونیا چون فقط سبک خونه ها توی اب جذاب بود و دیگه جاذبه دیگه ای نداشت.رزرو اتاق شب رو کنسل کردیم تاریخ بلیط رو عوض کردیم و برگشتیم بلونیا.



دوشنبه خواهر یکسری کار اداری و مالیاتی داشت که با هم رفتیم و انجام دادیم جالبه بدونید اول اقدام گرفتن کد مالیاتی بود.

و ساعت ۴ رفتیم دانشگاه.دانشگاهی بسیار قدیمی با فضای سبز زیاد بدون نگهبانی و حراستی که چک کنه کی میره کی میاد.

خواهر برای استادش پسته و زعفران گرفته بود که میگفت زعفرون رو نمیدونسته چیه!!!!!

کمی ازش در مورد جایی که اجاره کرده اینکه از کدوم شهر اومده پرسیده بود و به دو سه نفر دیگه معرفیش کرده بودن.میگفت پیش یکیشون که رفته طرف گفته سلاملیکم به فارسی!!!!

بعد از اون برگشتیم خونه چون خیلی خسته بودیم.تقریبا روزانه ۱۷ الی ۲۰ کیلومتر پیاده روی میکردییم.

برای سه شنبه تصمیم گرفتیم بازدیداز شهر میلان رو با فلورانس عوض کنیم که چقدر عاقلانه بود.

عاالی بود شهری تاریخی جذاب و شلوغ.موزه های بزرگ و قدیمی و میدان هایی دیدنی.

ظهر هم پیتزای ایتالیایی خوردیم که خیلی دوست نداشتیم اصلا چیز خاصی توش نبود سس و پنیر بود با چند تا قارچ.


سبک پیتزای پر ملات ایرانی ها شبیه امریکایی ها هست.

زمانمون زیاد نبود و باید برمیگشتیم اما به نظرم دو سه روز هم  جا داشت بمونیم.

همه این شهر ها به فاصله یکی دوساعت از بلونیا بود و این خودش خوب بود.برگشتیم باز هم خسته و کوفته و خوابیدیم.

چهارشنبه روز اخر سفر من بود و خواهر باید میرفت دانشگاه.با هم اتاقی خوبش رفتیم بیرون.کمی خریدهای اخر رو کردیم برای خواهر هم وسیله گرفتم که نخواد به این زودی ها بیاد بیرون .هم اتاقی هم چند تا وسیله گرفت که من برای نامزدش بیارم و من هم با کمال میل قبول کردم.در قبال راهنماییی ها و کمک هاش کمترین کاری بود که میشد کرد.

تقریبا سه بعدازظهر برگشتیم خونه و شروع به جمع کردن وسایل کردم.بار و بندیل رو بستم که فرداش عازم بشم.خواهر هم حدود ۷ شب بود که برگشت.روزهای سختش شروع شده بود جزوایی ۴۰۰ صفحه ای استاد داده بود که بخونه اونم به انگلیسی.

فردا صبح خواهر هم همراه من اومد فرودگاه. و یکی دو ساعت بود و رفت دنبال کاراش.

من هم ۱ و نیم به وقت اونجا سوار هواپیما شدم ۶ رسیدم ترکیه کمی گشت و گذار کردم توی فرودگاه و ۱۲ شب هواپیما به سمت ایران.

همسر جان با اینکه سرما خورده بود و حالش خیلی خوب نبود اما اومد دنبالم و اینطوری سفری پر از تجربه به پایان رسید.