parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

دوباره

و دوباره25 تیر سالروز تولد فرشتمون.....

امسال هشت سالت تموم شد و وارد نهمین سال شدی

تولدت مبارک فرشته آسمونی من

پی نوشت:عجیب این چند روز دلم میخواست بود و بغلش میکردم و یک دل سیر نگاهش میکردم و دوباره میرفت

سرو سامون

اخر هفته مامان و ابجی ها اومدن و به داد من دست تنها رسیدن که اگه نمیومدن قطعا تموم نمیشد و من هنوز درگیر بودم البته که هنوز ریزه کاری ها همچنان باقی مونده.البته مامان دچار کمردرد شد و چون دیسک داره نتونست کاری کنه و استراحت میکرد البته که من هم ازش انتظاری دارم توی این سن و سال بخواد برای من هم انرژی بزاره.اما نگم براتون که خواهرهام واقعا زحمت کشیدن گاهی فکر میکنم شاید اگه اونها ازدواج کنن من نتونم ذره ای توی کارهاشون کمکشون کنم ولی کمک اونها بی دریغ بود.البته کلا دو روز بودن و صبح شنبه رفتن اما همین هم غنیمتی بود.بماند که همسر نگذاشت لذت ببرم و خستگی اون همه کار و استرس کشیدن ها توی تنم موند اما باید یاد بگیرم که این کش مکش هم جزیی از زندگیست و ناگزیر به تحملشون.

خیلی وقته که یک سری کارهای مورد علاقه و لازم رو انجام ندادم اما کم کم باید استارتش رو بزنم یکیش کتاب خوندن هست و دیگری رسیدگی به پوست و مو.به شدت دچار ریزش مو شدم .

راستی کسایی که بچه دارن و کارمند هم هستن مخصوصا تهران چه جوری به کاراشون میرسن ؟؟؟

جابجایی

خداروشکر اسباب کشی انجام شد و توی خونه جدید مستقر شدیم هنوز نزدیک 90 درصد کارها باقیمونده و من فرصتی نداشتم که بتونم کارها رو جلو ببرم دو روز مرخصی گرفتم که عملا درگیر بانک و تحویل خونه قبلی به صاحبخونه بود که فرصت دیگه ای نموند تمام امیدم به آخر هفته هست البته که هیچ عجله ای ندارم.مامان و خواهر ها هم اخر هفته میان کمک.البته مامانم قرار بود زودتر بیاد که با توجه به اوضاع کرونا ازش خواستم نیاد.الان هم با ماشین شخصی خواهر میان.

ان شاالله که دیگه بتونیم با هم جمعش کنیم.با تمام وجودم میخام خدا به همه مستاجرها لذت خونه داشتن رو بچشونه.

کلی هم با صاحبخونه قبلی درگیری داشتیم و کلی ایراد گرفت چرا خونه اینجوریه،درصورتی که خدا میدونه من یک میخ با دیوار نزدم اما شاکی بود میگفت سرویس ها مشخصه یکساله تمیز نشده اخه شما بگید میشه سرویس های بهداشتی یکسسسسال تمیز نشن.

به هرحال که نجات پیدا کردیم کاش ادم ها کمی منصف تر بودن.

خرید

دلم یک خرید درست و حسابی و تابستونه میخاد ولی بودجش نیست خونه هم کلی وسیله نیاز داره فعلا اون تو اولویته.

اسباب کشی از رگ گردن به ما نزدیکتر است

خوب این چند وقت حسابی درگیر بودیم و هنوز هستیم.بعضی کابینت ها رو خالی کردم و بسته بندی شدن ولی هنوز قسمت اعظم ماجرا مونده.نه وقتش رو دارم نه راستش توانش رو که بسته بندی کنم.خونه جدید هم نزدیکه شاید بشه بدون کارای اضافه جابه جا شد فقط بدی ماجرا اینه که صاحبخونه ما پول پیشمون رو موقع تحویل خونه میده و فروشنده خونمون کلید رو موقع دادن مابقی پول که در واقع همون پول پیش هست.نمیدونم این وسط باید چیکار کرد.کاش فروشنده راه بیاد و زودتر کلید رو بده.

درواقع ۱۴ تیر ما باید کامل تخلیه کنیم.

انقدر خونه بهم ریخته ای داریم که بدم کلافه میشم.

مامان و خواهرا قرار بود برای اسباب کشی بیان اما خواهرا کار دارن و امتحان و مامان رو هم گفتم نیاد چون سوار قطار شدن توی این اوضاع واقعا خطرناکه اون هم با وجود دیابتی که مامان داره.

کلاس زبان هم خداروشکر تموم شد و امتحان دادیم و بار این هم از رو دوشم برداشته شد.