parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

اخر سال

به روزهای پایانی سال رسیدیم.امسال هم گذشت با همه ی خوب و بدش با همه تلخی و شیرینیش و با همه اشک ها و لبخندهاش....

امیدوارم کفه شادی ها و لبخند ها و شیرینی هاش برای هممون بیشتر بوده باشه و سال جدید بیشتر از گذشته.

اول از همه سلامتی رو برای همه تون ارزو میکنم و امیدوارم در کنار خانواده بهتون خیلی خیلی خوش بگذره

سال نو همگی مبارک و تعطیلات بهتون خوش بگذره

موقع سال تحویل به یاد همه نیازمندها و بیماران باشیم. 

روزهای پایانی

امروز هم اومد سرکار و شاید فردا هم مجبور باشم بیام.

برای جمعه بلیط گرفتیم بریم پیش خانواده همسر،نمیدونم شاید به دلیل مشغله کاری همسر امسال نتونیم بریم پیش خانواده من.برناممون به صورت یک هفته این ور و یک هفته اون ور بود که عملا اجرا نمیشه و باید بعد از چند روز بریم اراک و همسر بره سر پروژه.

همچنان تنهام توی این دو سه ماه شاید روی هم یک هفته همسر تهران بود شاید هم کمتر.به شدت سرش شلوغه و وقتی برای اتمام پروژه ها نمونده و در صورت طولانی شدن باید جریمه بدن.امیدوارم به موقع تموم بشه.

سال 99 برای من هم اشک داشت و هم لبخند به دعوت دوستان عزیز وبلاگی 9 لبخند سال 99رو مینویسم که یادم بمونه

1-خونه خریدن

2-برنده شدن همسر در مناقصه اراک

3-تموم شدن سربازی برادر

4-خرید گوشی برای پدر و خوشحالیش

5-شرکت در یک جلسه مهم و موفق بودن اون جلسه و موافقت با دریافت وام(چیزی شبیه برنامه میدون)

6-تعریف کاری از زبان مدیرعامل 

7-خرید هدیه سال جدید و دیدن ذوق افراد خانواده(پیش پیش هدیه های خانواده خودم رو دادم چون مشخص نبود عید برم اونجا،خانواده همسر مونده)

8-پاس شدن یکی از چک های خرید خونه در اوج ناباوری

9-شنیدن کلمه شیر زن از زبان یک نفر وقتی که دنبال کارهای فروش خونه قبلی و خرید خونه جدید بودم

امیدوارم برای همتون این لیست بلند بالا باشه

دوباره سال جدید و سالگرد پرواز فرشتمون........

گاهی اوقات به شدت دلم میخاد بغلش کنم و محکم فشارش بدم.کاش میشد

اولین کار روز عید رفتن بر سر مزار کوچولوش هست

التماس دعا دوستان


این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

حس عالی

دیروز مامان و خواهر ها و داداش جان اومدن تهران تا اخر هفته با توجه به نبود همسر جان پیش من باشن.

گفته بودم که امسال برای همه اعضای خانواده خودم و همسر یک کادو ای به عنوان عیدی گرفته بودم.با توجه به مشغولیت کاری همسر ممکن هست امسال نتونیم بریم شهرم و عید رو در کنار خانواده باشیم به همین دلیل دیروز عیدیشون رو پیش پیش بهشون دادم وای که چقدر خوشحال شدن با اینکه چبزای کوچیکی بود اما کلی حال و حس خوب به ههممون داد.ابجی خانم گفتن وای مامان یک فرشته تو چقدر خوبی.

کلی جملش بهم انرژی داد.هم خرید هدیه ها حال و هوای خوبی داشت و هم دادنشون.

برای خانواده همسر هم گرفتم امیدوارم اونجا بریم  تا بتونم بهشون بدم.

خاطره بازی

امشب نمیدونم چی شده حس نوشتنم گل کرده .یک دفعه یاد یک خاطره از دوران نامزدیم افتادم بزار براتون بگم

من و همسر چون عقد نبودیم خوب نمیتونستیم  مسافرتی با هم بریم.

یک بار یک پیشنهادی بهش دادم که همیشه جزو بهترین پیشنهادها ازش نام میبره هر چند که عملی نشد

چون من یک شهر دیگه درس میخوندم پیشنهاد دادم به همسر که بیا تو هم بیا اون شهر و به همه بگو ماموریت رفتی مثلا تهران بعد باهم بریم شمال

تمام فکرها رو هم کرده بودیم قرار بود خودش با روش های مهندسیش اسم من رو توی شناسنامش بیاره و مهر ثبت رو هم بزنه تا بتونیم هتل بگیریم بعد از اینکه برگشتیم بگه شناسنامم گم شده و درخواست المثنی بده.حتی یک کپی امتحانی از صفحه دوم شناسنامه خودش پرینت کرد که اسم من توش جعل شده بود که هنوز هم دارمش.

خلاصه که هیچ وقت عملی نشد اما اگر میرفتیم مطمین بودم بهترین سفر عمرم میشد