parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

به سنگینی یک کوه

امروز شرکت همسر اینا جلسه ای توجیحی داشتن برای وامی که قراره دریافت کنن هر چند که خیلی مبلغش ناچیزه اما گرفتنش در این اوضاع خوبه.

اما از اونجایی که همسر و بقیه نیروهای فنی شرکت تهران نیستن و مشغول اجرای پروژه،تنها گزینه ای که وجود داشت رفتن من به اون جلسه بود.

شما فکر کنید منی که اطلاعی از محصولات شرکتشون به علت تخصصی بودن ندارم و از همه مهمتر هنوز در جلسه ای شرکت نکرده بودم باید رفتن به این جلسه رو قبول میکردم.

از دیشب کلی استرس داشتم و شروع کردم رزومه شرکت رو خوندن و اطلاعات جمع کردن ولی مگه این استرسه میگذاشت کارم رو انجام بدم.هزار بار بابت قبول این کار خودم رو سرزنش کردم اما از طرفی به خودم گفتم اگر میخام که موفق بشم باید از یک جا شروع کنم و شاید اینجا شروعش باشه.

امروز ساعت 4 بعدازظهر  جلسه شروع میشد و من ساعت۲ راه افتادم سه و نیم جلوی در مکان مورد نظر بودم که همسر زنگ زد که گفتن جلسه تا ده دقیقه دیگه شروع میشه.عملا من زودتر رفته بودم که کمی استرسم کم بشه که بی فایده بود.

اما بازم به موقع رسیدم رفتم داخل...

اول از شرکت پرسید و گفت درباره محصولتون توضیح بدید و قبل از همه من گفتم بهشون که دانش قوی در این زمینه ندارم و اعضای شرکت برای حضور در جلسه تهران نبودن.اما همه سوالاتی که پرسیدن رو من تونستم جواب بدم و بیشتر مربوط به خود شرکت بود چون اونها هم دانش تخصصی درباره محصول ما نداشتن.

اما بعد از اینکه جلسه تمام شد برای اولین بار به خودم افتخار کردم که تونستم این کار رو انجام بدم شاید از نظر خیلی ها کار مهمی نبوده اما همین که تونستم انجام بدم اون هم بدون ایراد اساسی برای من خیلی باارزش بود.

اینجا هم خاطرش رو نوشتم که برای همیشه یادم بمونه.

چقدر استرس ادم رو خسته میکنه به اندازه جابجا کردن یک کوه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد