parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

رنج نامه 1

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ولایت

اخر این هفته پس از پایان دوره دوم کلاس زبان بعد از 4 ماه میرم ولایت.خیلی نیاز دارم.با خواهرها کلی

حرف میزنیم.هنوز به همسری چیزی نگفتم نمیدونم اون هم میاد یا نه.ولی پیش خودمون بمونه دوست

دارم تنها برم.شاید رفت یا برگشت هم سری به خیابونای تهران زدم برای خرید.هر چند که مانتو شلوار

مجلسی و کیف رو یکی دو ماه پیش گرفتم اما این عطش خرید در خانم ها با هیچ چیزی جز خرید فروکش

نمیکنه.

جالب اینجاست که برای من خریدنش خیلی لذت بخش تر از پوشیدنش هست.فکر کنم مرض خرج کردن

پول همسر رو گرفتم.به امید بهبودی

دوقلو

این روزها همه برام آرزوی دوقلو داشتن میکنن....رویای قشنگی ست.هرچند که میدونم این مادرها

بارداری سخت و پراسترسی خواهند داشت و بچه داری پر زحمتی قطعا ​

ناروشن

گاهی اوقات آینده برامون چقدر تاریکه اصلا نمیدونیم کجای کاریم چی قراره بشه... آیا اصرار کنیم ...یا

اینکه بعدا پشیمون میشم از اینکه این همه اصرار کردیم و یا اینکه برعکس پشیمون میشیم چرا پافشاری

نکردیم و راحت ازش گذشتم

ذهن ناارام

دیشب موقع خواب چند بار با ترس از خواب پریدم نمیدونم تجربش رو دارین یا نه مثلا وقتی تو خواب

میخورین زمین یا از بلندی میوفتین دقیقا همون حالت چندین بار در ابتدای خوابیدن

تا جایی که همسری گفت چیه چی شده؟ دلیل اولش مربوط میشه به قضیه این اتش نشان ها و اینکه

کلیپ هایی در یو تیوپ دیدم که نشون میداد میتونست حداقل چند نفر از اون اتش نشان ها زنده باشن

ولی ....

دلیل دومش هم مربوط میشه به یاد اوری خاطرات دوسال پیش در این روزها.....بستری .درد

رنج ..بیماری..ناامیدی که همزمان با تمیز کردن اتاق دختر کوچولو به صورت اساسی خیلی خاطرات

دوباره تکون خوردن

به هر حال میگذرن این روزها

 

اما کلاس زبان همچنان فشرده ادامه دارد و یکی از شادترین کلاسهایی هست که تا حالا رفتم .نمیدونم

شاید برای من شادی معنی تازه ایی پیدا کرده و همسری هم هر روز تنها توی خونه هست این یکم

اذیت کننده هست هر چند که با معرفت تر از اونی هست که حرفی بزنه اما من ته دلم ناراحتم.