parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

بدون عنوان

شب 29 اسفند من و همسر حس و حال غریبی داشتیم موقع خواب دیگه نتونستم تحمل کنم و با صدای بلند دوتایی گریه کردیم.شب هم خواب دخترک رو دیدیم عید بود و اون هم کنارمون بود و با بچه ها بازی میکرد شاید اینجوری میخاست بهمون بگه من کنارتون هستم

صبح برای سال تحویل رفتیم سرمزار تا کنار دخترم باشیم چون سالگردش هم بود گل و شیرینی و خرما و شمع هم بردیم سرمزار و اونجا هم یک دل سیر گریه کردیم.وقتی برگشتیم خونه تازه یادمون اومد با هم روبوسی نکردیم

امسال عید میزبان خانوادم بودم خوب شد روز اول نیومدن  وگرنه خیلی حالشون گرفته میشد.

بابایی اولین روزی که اومدن صبح زود با یک دسته گل رفته بود سرمزار.نمیدونم دخترم چیکار کردی انقدر همه دوست دارن. همه از رفتنت اینقدر دلشون درد داره.کافیه اسمی ازت بیاد کسی نیست که گریه نکنه.

خدابا کمی آرامش....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد