ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
در راستا همون کارهای خوبی که گفتم دارم انجام میدم یک کار جدید هم اضافه شد
جمعه گذشته که کیک تولد دخترم رو بردم دادم خیریه بهشون گفتم که من ریاضی خوندم و اگه میخان میتونم به بچه های اونجا درس بدم اونا هم خیلی خوشحال شدن و استقبال کردن.دیروز اولین جلسش بود که رفتم.خیلی خوب بود بیش تر از اونی که تصور میکردم.چه دخترای ناز و مهربونی داشت چقدر با ادب.ادم میمونه واقعا اینها بدون پدر و مادر چجوری اینقدر خوب تربیت شدن.یکیشون اخر کلاس اومد و دست انداخت گردنم.نازی چقدر به محبت احتیاج دارن.دلم میخاد هر هفته یکیشون رو ببرم بیرون و کلی چیز براش بخرم ببرمشون پارک.ولی میدونم اجازه بیرون رفتن رو ندارن.طفلی ها دوران بچگی رو باید چجوری بگذرونن.ولی تصمیم دارم براشون به عنوان جایزه وسایل مدرسه بخرم.به یکیشون هم که از همه بهتر باشه و درشسو خوب یاد بگیره یک جایزه بزرگ بدم و بهش بگم هر چی دوست داره بگه تا براش بخرم.
خدا کنه بتونم کمکشون کنم و قدری پیشرفت کنن چون خیلی ضعیف بودن تو درس.البته دونفرشون هم خیلی باهوش بودن که در نگاه اول سوگلی من شدن
خدایا کمکم کن بتونم وظیفم رو خوب انجام بدم
البته تمام این کارها رو برا دل خودم انجام میدم.برای آرامش خودم.نمیخام با گفتن اینها ادای آدمای نوع دوست رو دربیارم.شاید اگر دخترم بود کمتر به همچین کاری فکر میکردم