parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

این چند روز

همسری شنبه تهران جلسه داشت و اخر هفته هم قراره بره ساری و چون زادگاه من به ساری نزدیکه به منم گفت بیا بریم یک تیر و دو نشان.من هم به شرطی قبول کردم که تهران بریم دکتر و همسری گفت من جلسه م طول میکشه و باید خودت بری ولی از اونجایی که دلرحمتر از این حرفاست و ته ته دلش عاشق بچه هاست(البته هر کی ظاهرش رو ببینه فکر میکنه اصلا این طور نیست مگر اینکه رفتارش با دخترمون رو دیده باشه) اومد.

این دفعه دکتر فرهود رو انتخاب کردم چقدر مطبش شلوغ بود برخلاف تمام دکترهای ژنتیک.اما نکته بدش این بود که خودش ویزیت نمیکنه و یکسری شاگردانش ویزیت میکنن و از اسم اون استفاده میکنه.اون نفری که ما پیشش رفتیم اصلا زحمت دیدن ازمایشات بارداری خودم و ازمایشات رونیا رو هم نکشید.حتی یک چیز خنده دار هم گفت که میتونین باردار بشیم ما باسونوگرافی تشخیص بدیم که درصد خطاش هم بالاست.چون توی بارداری قبلی من مقدار مایع امنیوتیک بالا بود.که این فاکتور میتونه هزاران دلیل داشته باشه و یا اصلا بی دلیل باشه اخه اینم راهه پیشنهاد میدی. اگه یک نفر ادم کم سواد و بی پول باشه که سریع ممکنه قبول کنه و با این کار از چاله در بیاد و بیوفته تو چاله که.

و راه دوم این که زنگ بزنن خارج و قیمت ازمایش مربوطه رو بگیرن و خبر بدن که تا امروز هنوز خبر ندادن.ازمایشی که فکر کنم50 درصد هم قابل اطمینان نباشه.....

این شد که همه چی مطابق میل همسری پیش رفت و گفت دیدی گفتم دکترای ایران به درد نمیخورن و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.

اما از تهران راهی  ولایت شدیم و الان در خدمت خانواده ایم .دیروز منزل مادربزرگ مادری که سالهاست به رحمت خدا رفته  و دایی گرامی زحمت روضه خوندن در ماه محرم رو براش میکشه بودیم

روز اخر بود و دیگ شیربرنجی به پا

موقع هم زدن به یاد تمام دوستان وبلاگی بودم و از خدا خواستم آینده روشنی در انتظارمون باشه.درست 5 سال پیش بود که من مسئول پذیرایی بودم و چهار پنج روز از روضه گذشته بود که فهمیدم باردارم و نباید خم و راست بشم و دیگه چایی ندادم

امسال بعد از 5 سال دوباره توی این روضه بودم و چایی میدادم

حافظه ما انسانها بعضی چاها خوب خوب کار میکنه.حالا اگه به من بگن یک فیلم رو تعریف کن.هنگ هنگم

روزگار بر وفق مرادتون دوستان