ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
روز 3 فرودین تهران بودیم و از قبل قراربود دوتا خواهر و تنها برادرم بیان پیشمون درنتیجه اونها هم اومدن تهران و با هم اومدیم خونه ما .چند روزی مهمونم بودن و چهارشنبه هفته پیش رفتن.سوغاتی هاشون رو دادم و خریدهامو دیدن و عکس هامون رو .خلاصه که روزهای خوبی بود.اما فردای روزیی که رفتن یعنی 5 شنبه همسر خان ماموریت داشت به یکی از شهرهای خراسان جنوبی که چون تعطیلات بود و من هم نمی تونستم جایی برم تصمیم گرفتم باهاش برم.ایشون صبح تا 6-7 بعدازظهر کار داشتن و بنده در مهمانسرا تنها بدون اینترنت روزگار میگذروندم.دیگه به مرز کلافگی رسیده بودم.همه جا هم بسته بود و نمیشد جایی رفت.تا اینکه دیشب یعنی 14 فروردین برگشتیم.13 بدر امسال ما هم در مهمانسرا به بدر شد.
**امسال رو با سفر شروع کردیم و تعطیلات رو هم با سفر تموم کردیم..خدا به خیر بگذرونه تا اخر سال
**کاش یاد بگیریم در سفر حداقل همدیگر رو ناراحت نکنیم