ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
جمعه گذشته رفته بودیم باغ دوست همسری.باغ کوچیکی بود ولی پر از درخت و سبزه
پنجره رو که باز میکردی یک عالمه درخت و گل محمدی میدیدی که عطرشون مستت میکرد.بیرون روستا هم رود و کوه و درخت و....
خلاصه که بهشتی بودبرای خودش.خوش گذشت جای دوستان خالی
یکی از فانتزیهام اینه که خونه زندگیمون رو توی شهر بفروشیم و بریم توی یک روستای دور افتاده که هنوز دست نخورده مونده...کوچه هاش خاکی هست و نمای خونه ها کاه گلی....یعنی عاشق همچین جاییم.
کلی درخت و گل و سبزی خوردن بکاریم و روزها من و همسری تو باغمون بچرخیم و لذت ببریم.
تمام دکور خونه رو هم به سبک قدیم و سنتی میچینم همراه با کرسی.........یعنی میشه یک روز بی دغدغه زندگی کرد.....