parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

عباس

عباس پسرخاله مامانم هست وقتی که ده دوازده ساله بوده مادرش فوت میکنه پدرش دوباره ازدواج میکنه و یک برادر ناتنی داره.عباس از همون بچگی کار میکنه و درس میخونه خیلی به درس علاقه داشته وقتی که دیپلم میگیره(سال 50-51)با پولی که از کارکردنش جمع کرده بوده تصمیم میگیره که بره یک کشور خارجی و اونجا ادامه تحصیل بده .هند رو انتخاب میکنه و میره ومهندسی برق میخونه و با یکزبان فول و مدرک لیسانس که اون زمان کمیاب بوده برمیگرده ایران.چند سالی توی بهترین کارخونه ها تهران و چند جای دیگه کار میکنه و حقوق خیلی خیلی بالایی هم میگیره طوری که خودش میگه بهم پول نویی میدادن که باید خودم برش میزدم و تازه چاپ شده بود. وقتی انقلاب میشه عباس هم مثل بقیه به امید یک حکومت بهتر تظاهرات میکنه و اعلامیه پخش میکنه و خواهان یک حکومت دموکرات میشه حتی توی زندان های ساواک هم شکنجه شده بوده و عکس هاش رو هنوز داره.اما وقتی ناامید میشه از تموم اون کارخونه ها میاد بیرون و چند سالی به نشانه اعتراض به خودش هیچ جا کار نمیکنه.عباس خیلی خیلی ادم روشنفکریه و با اینکه حدود 75 سال داره اما بسیار با اطلاعاته و بروز هست.اما هنوز هم داره کار میکنه و تا بازنشستگی فاصله زیادی داره با یک حقوق بخور و نمیر یک خونه اجاره ای و وسایلی که روی هم یک میلیون قیمت نداره.عباس اصلا ازدواج نکرده و در حسرت عمری هست که با دستای خودش خرابش کرده و ازادی که به باد داده.همیشه هم احساس شرمندگی داره و میگه شرمنده جوونایی هستم که در این وضعیت زندگی میکنن و خوش و مقصر میدونه.یکی از همکاران عباس بهش گفته بود خوش به حالت هیچ وابستگیه توی دنیا نداری..نه خواهری نه پدری نه مادری نه زنی نه فرزندی..........گاهی این یک حسنه و گاهی .....

حالا برادرشوهر 35 سالشه و به هیچ وجه حاضر به ازدواج کردن نیست و همه عباس رو براش مثال میزنن که اخر به سرنوشت اون دچار میشی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد