ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
خوب یک هفته ای همسر ماموریت بود و من هم کوچ کرده بودم منزل مادرشوهر
مهمونی دوستانه خواهر شوهر بود و بعدش هم شب یلدا
اما همچنان من دچار دست درد و دردهای شبه قلبی بودم و اضطراب و استرس فراوون که نمیدونم از کجا سرچشمه میگرفت.وقتی نبضم رو خواهر شوهر گرفت بالای 120 تا میزد و همونجا زدم زیر گریه تا کمی ارومتر شدم.خواهرشوهرم هم کلی برام گفت که چرا باخودتون اینکارا رو میکنید چرا عکس های رونیا رو جمع نمیکنی چرا عکسش دایم رو گوشیته همین ها باعث میشه ناخداگاه توی ذهنت باشه و نتونی اون درد و رنج ها رو فراموش کنی و خودش بک گراند گوشیم رو عوض کرد.
و این شد که مجبور شدم برم دکتر قلب بعد از کلی معاینه و فشارخون و بعدش هم اکو گفت که خداروشکر قلبت مشکلی نداره فقط افتادگی دریچه میترال که تقریبا خیلی از خانم ها دارن و این اضطراب و استرس مزید بر علت شده .خلاصه با کلی قرص ارامبخش برگشتم خونه و برگشتن همانا و نصف شدن دردها درست بعد از ویزیت همانا
خلاصه که بابت داشتن دوباره سلامتی شکر گزار خدا هستم.
همسر میگه من نمیدونم این استرس تو برای چی هست..خودم هم نمیدونم ولی مطمئنا گذشته بی تاثیر نیست .همیشه همسر میگه دوستام نصحیتم میکردن با دختر اول ازدواج نکن فرزند اول همیشه خیلی استرسی هستن.خخخخ..بهش میگم پس تو چرا گوشت بدهکار نبود و پاشنه در خونمون رو کنده بودی ..اونم میگه کی من؟ من خودم بیست تا خواستگار داشتم و با خنده تموم میشه
خلاصه که چند وقت یکباری با یکی از اعضای بدن در جنگیم تا صلح برقرار بشه
باید برم باشگاه ورزش خیلی خوبه.داداشم اون چند وقت که اینجا بود میگفت من نمیدونم که خانم ها چرا اصلا به فکر خودشون نیستن و تقریبا 99 درصدشون کاری با ورزش کردن ندارن نه برای خوش هیکل بودن به خاطر سلامتیتون ورزش کنید و کلی به مامانم گیر میده که ورزش کن وزن کم کن. دیدم راست میگه
یک کار خوب دیگه هم شروع کردم برای سرگرم بود و اون هم یادگیری زبان برنامه نویسی #c هست با توجه به رشته همسر که کامپیوتره شبا یکم بهم اموزش میده اگه حرفه ای بشم درامد خوبی داره