ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دوچرخه همسر در پارکینگ با ستون قفل بود .روز 5 شنبه با دوستان رفتیم اطراف تهران و شب وقتی برگشتیم از دوچرخه خبری نبود تمام انباری ها هم قفلشون شکسته شده بود اما چیزی کم نشده بود فکر کنم دزده فرصت پیدا نکرده بود انباری ها رو هم خالی کنه.
خلاصه که یک ماه تهران نشینی اولین ضربه 4-5 میلیونی رو به ما زد.3-4 ماه ما کرمان نبودیم و دوچرخه مون توی پارکینگ بود تکون نخورده بود اما اینجا....
شنیده بودم نباید یک قاشق رو توی انباری گذاشت اما مگه خونه 60 متری من چقدر جا داره که دوچرخه رو بیارم بزارم داخلش.
اون لحظه که دوچرخه نبود فقط دعا میکردم در خونمون نرفته باشه.
خلاصه حس های بد یکی یکی اضافه میشوند