parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

عجیب

همکار همسر یک دختر و یک پسر داره و اگر دختر کوچولوی ما تنهامون نمیزاشت حدودا همسن اون دختر میشد.

قسمت عجیب ماجرا اینجاست که در این مدتی که پیش هم بودیم من دو بار صداش زدم رونیا...... اسمی که الان6ساله به زبون نیاوردیم

و حسرت هایی که چقدر میشه با بچه ها بچگی کرد باهاشون بازی کرد باهاشون خندید.کاری که من کلی با اون دختر بچه کردم .انقدر قایم موشک بازی کردم که فکر کنم بچگی اینقدر بازی نکرده بود.باهاش رفتم پارک،اسم فامیل و کلی شوخی دیگه..

وقتی داشتم برمیگشتم میگفت زن عمو(زن عمو صدام میکنه )خدا کنه اتوبوستون بره و بهش نرسید تا بازم پیش ما بمونید

لطفا با بچه هاتون بچگی کنید ازشون نخواهید اونا مثل شما رفتار کنن

نظرات 1 + ارسال نظر
الهه یکشنبه 15 فروردین 1400 ساعت 23:40

سلام اجی خوبی خدا بهت صبر بده و ان شاءالله که خیلی زود نی نی دار میشی

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد