parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

ابجی خانوم

خوب به لطف خدا و دعای دوستان ابجی خانم بهتر شده البته یک مقطعی سرفه هاش زیاد شده بود که با چند تا سرم و ویتامین سی بهتر شد ولی همش استرس این رو داشتیم که نکنه ریه ش درگیر شده باشه با این که تنها علایمش سرفه بود ولی بلز هم ترجیح دادیم بره سی تی  و خیالمون راحت تر بشه البته میدونم ضرر داره اما استرس هم تاثیر منفی داره روی بیماری

باز هم تنها راهی بیمارستان شد برای سی تی.اونجا هم دکتر بهش گفته بود نیاز نیست اما خودش اصرار داشت که بره 

تعریف میکرد که رفته داخل دسنگاه و اونجا با توجه به اینکه دو تا ماسک داشته و استرس هم داشته نفسش گرفته و یکم حالش بد شده.خداروشکر سی تی مشکلی نداشته و از وقتی برگشته سرفه هاش هم کمتر شده

ما هم پنج شنبه برای ماموریت بعدی عازم مشهد شدیم یک توقف چند ساعته هم در خانه پدری داشتیم و دوباره حرکت کردیم و الان مشهد هستیم جای همگی خالی

اما به شدت هوا سرده

# برادر جان میگفت نیاید اینجا خطرناکه بابت کرونا ابجی خانم،اما از اونجایی که ابجی خانم طبقه بالا هست و هیچ ارتباطی با پایین نداره امیدواریم که مشکلی پیش نیاد

#تمام ظرف و ظروف های ابجی خانم رو ابجی کوچیکه با وایتکس میشوره بعد هم سینک و و اسکاچ و همه چی رو ضدعفونی میکنه و این کار چند بار در روز تکرار میشه

#هنوز عکس از سفرنامه قبلی مونده

کرونا

خوب اولین بیمار کرونایی در خانواده 

 ابجی خانم مشکوک به کرونا  بعد از پیدا شدن یکی دو تا علایم به طبقه بالا فرستاده شد و تست کرونا هم داد بعد از سه روز با کلی استرس و نگرانی جواب مثبت تست اومد و من و مامان و خود ابجی خانم هر سه گریه کردیم.

خلاصه که کلی نگران شدیم و همون شبانه با کلی پارتی از یک دکتر عفونی وقت گرفت و خودش تنهایی ساعت ۹ شب رفت دکتر .من که از راه دور فقط تلفنی و واتساپی باهاش در تماس بودم و بقیه خانواده هم به خاطر بابا و مامان مجبور بودن خیلی رعایت کنن و خودش اصرار داشت بهتره کسی باهاش نباشه تا یک وقت اونها هم درگیر نشن.دکتر گفته بود با توجه به اینکه یک دوز واکسن اون هم استرا رو زدی از نوع خفیف گرفتی و با یک سری داروهای تقویتی برگشت خونه.

اما سرفه هاش همچنان ادامه داره و امروز دوباره میخاد بره دکتر و احتمالا سی تی ریه.

این چند روز به صورت واتساپی همزمان گروهی صحبت میکردیم تا هم حوصله اش سر نره هم نگرانی ما کم بشه.خلاصه که فعلا درگیریم

از اون طرف هم  من و بابای یک فرشته(اسم جدید همسر) روز یکشنبه بالاخره بعد از کلی پرس و اول وقت رفتن جایی رو پیدا کردیم که واکسن استرا میزنه و اول وقت ساعت ۸صبح تونستیم واکسن بزنیم و تا دوشنبه شب درگیر عوارض واکسن بودیم واقعا شدید و بد بود .تب و لرز که با دو تا پتو گرم نمیشدم بعد سردرد  بعد بدن درد و جای واکسن که همچنان درد میکنه

امیدوارم این بیماری از همه دور باشه واقعا سخته و کلی انرژی از ادم میگیره تازه اگه از عوارض بعدیش صرفه نظر کنیم

مواظب خودتون باشید پیک بعدی در راهه