parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

مادربزرگ

مادربزرگ اخلاق و رفتار خاصی داره بسیار تمیز ،رک  گو و خیلی افکار آپدیتی داره با اینکه سنش زیاده و از خونه بیرون نمیره مگر با ماشین، اما به شدت حتی توی این گرونی های اخیر قیمت تمام اجناس و حتی ملک رو راحت تخمین میزنه 

چند روزی که مادربزرگ بیمارستان بود اتفاقات خنده داری افتاد و جالب اینکه خودش  برامون تعریف میکرد

اولیش اینکه پرستار بهش میگه ننه و مادربزرگ هم خیلی جدی و با ناراحتی بهش میگه من ننه نیستم و من رو اینطوری صدا نزن .پرستار هم با خنده بهش میگه پس چی صدات بزنم میگه بگو حاج خانم

روزی که میخواست از آی سی یو بیاد و بره توی بخش  به پرستار گفته نمیشه من یکی دو روز دیگه تو ای سی یو بمونم  !!!! اینجا تختش خیلی خوب و راحته

روز اخر دکتر میاد و میگه مرخصی و میتونی بری ، میگه نه میخام یک روز دیگه باشم دکتر میگه مادر جان باید پول بدی میگه دارم و میدم(با جدیت تمام)

فرداش دکتر میاد و میپرسه مادرجان میخوای بری یا میخای بازم بمونی ایشون می فرمایند نه دیگه میخوام برم

پی نوشت:مادربزرگ چند روزی بیمارستان بود و عمل شد و حالا هم  خونه خودش تحت درمان  و مراقبت هست.

این دو سه روز رفتیم بهش سر زدیم  وقتی موقع برگشت بهش گفتم مادربزرگ دفعه بعد که اومدم دیگه باید خودت راه بری خندید و من برق  امید رو توی چشماش دیدم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد