ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
ما ایرانی ها حتما باید در رفتار و گفتارمون با آدم های دیگه تعارف داشته باشیم و حتی این جزیی از احترام و شخصیت و ادبمون شده.اما در واقعیت اینه که این رفتار تا حد زیادی باعث آزار هر دو طرف میشه
یک مثال
همونطور که پست قبل گفتم ساعت یک شب پرواز داشتیم از اهواز به تهران و ما بعدازظهر دور و بر ساعت ۶ حرکت کردم به سمت اهواز .فاصله خرمشهر تا اهواز حدود ۱۰۰ کیلومتر و تقریبا یک ساعت زمان میبره.
از اونجا که وسایل زیادی داشتیم و با این وسایل نمیشد توی شهر گشت زد اول تصمیم گرفتیم بدیم امانت فرودگاه هرچی تماس گرفتیم با فرودگاه اهواز کسی جواب نداد که مطمئن بشیم امانات داره یانه.
همکار همسر به یکی از دوستانش در اهواز زنگ زد که موضوع رو ازش بپرسه ایشون اظهار بی اطلاعی کرد و وقتی در جریان امر قرار گرفت اصرار پشت اصرار که بیایید خونه ما.ما هم قبول کردیم که وسایل رو بزاریم اونجا و خودمون گردشی دو سه ساعته در شهر داشته باشیم.اما اصرار که باید بیایید خونه و شام رو در منزل ما باشید.
در نظر بگیرید ساعت ۷ و نیم ۸ شب بود و خانم خونه میخواست برای ما شام درست کنه در حالیکه ما به قصد دیدن شهر زودتر اومده بودیم ولی این خانواده نگذاشتن ما بریم بیرون . و ما چند ساعت رو درمنزل ایشون بودیم و جایی رو ندیدیم...
این لطف ایشون و مهمون نوازیشون بود در عین حال که دو ساعته شام آماده کردن و میدونم چقدر خسته شدن ولی ما بیشتر از اینکه در خونه اونها شام مفصلی بخوریم ترجیح میدادیم اهواز رو میگشتیم و از فلافلی های خیابون لشکر یک ساندویچ ساده میخوردیم که متاسفانه نشد
برای هر دو سمت این داستان در جهت تعارفات بیش از حد سخت گذشت
سلام خوبی ؟
چه خبرا ؟
چه می کنید با زندگی ؟
سلام عزیزم
مرسی تو خوبی؟
چقدر کم مینویسی
ما هم در حال گذران زندگی هستیم
به به! چه خوب که هم اسم خواهرتونم. راستش فکر می کنم اسم قشنگیه.
سعی میکنم با حدس اینکار رو بکنم.
بله عزیزم ترجیح میدیم اشخاص با اسم و مبلغ اعلام کنند تا همۀ حساب کتابها روشن و واضح باشه.
محبت کردین
حالا یادم نیست کدوم پستهاتونو خوندم که برم جوابهامو بخونم.
روزگارتون خوش
بله اسم خیلی قشنگیه

:گل
براتون آرزوی سلامتی و شادی میکنم
سلام
اولین و بهترین عادتی که بعد از ترک ایران کردم همین تعارف کردن بود. و اونقدر راحت شدم که حد نداره.
اما بدیش به اینه که هر وقت میام شیراز، تعارفات شروع میشه. از غذا و میوه و شیرینی بگیرید تا اینکه کجا بخوابم کجا بمونم چقدر بشینم... واییییی
فکر می کنند محبت می کنند ولی واقعا ظلمه.
خواستم تشکر کنم بابت کمکتون دیگه پستتونو هم خوندم دیدم نمیتونم ساکت رد شم.
سلام نسرین عزیز
فکر کنم برای شما سخت تر باشه
میدونی هم اسم خواهرم هستی
وای اگر ما هم بتونیم ترک کنیم چقدر خوبه اون وقت میشه فهمید واقعا طرف از ته قبل مثلا میگه بیا خونمون
دوگانگی رو درک میکنم
خواهش میکنم ناقابل هست امیدوارم هر چه زودتر سلامتیشون رو بدست بیارن.راستش نمیدونستم واجبه کامنت گذاشتن و مبلغش رو گفتن یا نه
چون دوستان گفته بودن منم گفتم وگرنه که اعلام نمیکردم
امیدوارم خدا بهترینها رو برای شما و مهربانوی عزیز رقم بزنه
سلام عزیزم روزت بخیر
خدا فرشته ی کوچولوت رو تو بغلش نگهداره عزیزم و به دل بی قرارت صبر بده 
اومدم یه سر به وبلاگت بزنم پروفایلت رو خوندم و نابود شدم
سلام مهربانو جون
خوش اومدی
راستش خیلی وقته وبلاگت رو میخونم اما احساس غریبه بودن داشتم و کامنت نمیزاشتم تا اینکه قسمت شد برای این پست
ممنون عزیزم از آرزوی صبرت .خدا گل دخترت رو بهت ببخشه
فلافل و گردش در شهر به از ماندن در خانه و خوردن غذاهای رنگارنگ
دقیقا همین طوره
" برای هر دو سمت این داستان در جهت تعارفات بیش از حد سخت گذشت"

چاره اش یه "نه " و بعد تشکر از لطف "خانم خونه "و شوهرش بود . شاید هم اضافه کردن این توضیح در پایان حرفهاتون که قصد دارین توی فرصت باقی مونده اهواز گردی کنین
نه گفتن رو یاد نگرفتی
یاد نگرفتیم !!!!
پ.ن :
آخرش "ماهی هوور" نخوردی ؟
یعنی فکر میکنی نه نگفتیم!!!
و ناچارا همون قزل آلا خریدم و درست کردم و بسیار چسبید جای دوستان خالی
دقیقا گفتیم ما زودتر اومدیم که اهواز رو بگردیم و جوابشون این بود مگه ما میزاریم امروز هوا خاکیه و اصلا به درد گردش نمیخوره
البته که یاد نداریم قاطعانه نه بگیم
پ.ن راستش رفتم بازار ماهی فروش ها اما هوور نداشتن .از یک خانم پرسیدم چه ماهی بخرم گفت مزلک.اما قیافه ماهی به دل ننشست