parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

گمشده من

گمشده بودی رفته بودی پیش پلیس درحالیکه اصلا بلد نبودی فامیلیت رو بگی اما پیجر بابا رو صدا زد وقتی رفتیم تو رو دیدیم گریه کرده بودی و چشمات قرمز بود.بغلت کردم.برای اینکه اون حس ترس رو ازت دور کنم محکم در آغوشت گرفتم و بوسه بارانت کردم.نمیدونم چی شد که بیدار شدم .کم بود خیلی کم .جبران دلتنگی های این ۷ سال نبود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد