parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

جوانی کجایی که یادت بخیر

نمیدونم  افزایش سن هست که آدم رو محتاط تر و محافظه کار و مضطرب تر میکنه یا عوامل بیرونی ناشی از اتفاقات روی داده شاید هم هر دو نمیدونم

ولی میدونم دیگه من اون ادم قبلی نیستم .بابت انجام کارها بسیار نگرانم.

الان هم که کارهای سند و گرفتن وام شروع شده دوباره اضطراب انجامشون رو دارم تا وقتی به پایان برسه.کار خاصی هم نیست ولی من

حتی همسر هم همین طوره.

ای کجایی جوانی بی دغدغه و فارغ از همه چی

یادمه وقتی میخواستیم برای بار اول خونه بخریم چقدر بیخیال و رها از همه چی بودیم.نه اینکه اون موقع تورم نبود نه اتفاقا اوج تورم بود اخرای سال۹۰

برامون یک تفریح بزرگ بود.چقدر خوش گذروندیم. ما ادمای دیگه ای بودیم.

سال اول ازدواج یک خونه نقلی ۵۰ متری نوساز رهن کردیم توی شهرستان  با مبلغ پیش۲ میلیون تومن.بعد از یکسال صاحب خونه خونش رو فروخت و ما مجبور بودیم بگردیم دنبال خونه.باورتون میشه هر دومون خوشحال بودیم که برامون تنوع میشه.

موتور پدر رو میگرفتیم و بعدازظهرها میوفتادیم دنبال خونه برگشتن هم یک نون بربری میخریدم همراه پنیر تبریزی و توی راه میخوردیم چقدر میچسبید بیشتر از کباب ها و پیتزاهای الان.

روی موتور هم همسر آواز میحوند و کلی کیف میکردیم.

تازه پس انداز زیادی هم نداشتیم که بزاریم روی پول پیش.

تجملات کلی خوشی رو از همه ی ماها گرفته.درصورتی که فکر میکنیم اگر به جای یک ماشین دو تا داشته باشیم اسایش بیشتری داریم اما باید برای خریدش آرامشمون رو بفروشیم.

چقدر بحث فلسفی شد صلوات

نظرات 3 + ارسال نظر
monparnass پنج‌شنبه 7 اردیبهشت 1402 ساعت 05:07 http://monparnass.blogsky.com

سلام مامان


" برگشتن هم یک نون بربری میخریدم همراه پنیر تبریزی و توی راه میخوردیم چقدر میچسبید بیشتر از کباب ها و پیتزاهای الان."
هر جی با خودم کلنجار رفتم دیدم نمی تونم باهات موافق باشم
می بخشی ولی
به نظر من حتی اگر خوش مزه تر بودن نون و پنیر توی اون شرایط رو نسبت به پیتزا بپذیرم
- اون هم بخاطر خوشایند مامان -
ولی واقعا اون کباب رو نمی پذیرم
مجبورم اعلام کنم تحت هر شرایطی کباب از نون و پنیر خوش مزه تره !!!
متاسفم
ولی ناچار بودم اینو بگم




" تجملات کلی خوشی رو از همه ی ماها گرفته.... اما باید برای خریدش آرامشمون رو بفروشیم."
شبیه همون داستان معروفه که برای بدست آوردن پول راحتی مون رو ازش می گذریم
و بعد با پول بدست اومده دنبال راحتی و آسایشیم
چقدر نوشته ام فلسفی شد!!!





پ.ن :
تصمیم گرفتم تا وقتی که یه اسم مثل زهرا ، آتوسا ، مهری ، افسانه و مهرناز و ..............
برا خودت انتخاب نکردی
-از همونها یی که انتهای هر پست نوشته میشن -
از این به بعد هر جا که برات نظر گذاشتم
تو رو بصورت " مامان" مخاطب قرار بدم
نه حتی به صورت " مامان ..."
just "مامان "!!!!
خسته شدم هی نوشتم " مامان یک فرشته "
دیگه خودت میدونی
وقتی یه پیر مرد ریش و سیبیل دار به آدم بگه مامان
چه حس و حالی ایجاد میشه مامااااااااااااااااان ؟

قشنگ مشخص شد ۱۲۰ کیلو وزن داری وقتی مسافرت و خاطرات خوب رو با کباب عوض نمیکنی
نمیدونم شاید این نزدیکترین اسمی بود که به شرایطم زمان ساخت وبلاگ میخورد ولی مامان یک فرشته خیلی خیلی خیلی آسونتر از مونپارناس هست خدایی چند نفر میتونن اسمت رو درست بنویسن یا تلفظ کنن

خانم میم چهارشنبه 6 اردیبهشت 1402 ساعت 16:03 http://gh00r.blogfa.com

دقیقا حس شما رو منم دارم.. اون چند خط اول..
یه روزگاری اوایل ازدواج ساندویچ می‌گرفتیم و گوشه یه پارک. می‌خوردیم.. الان بهترین رستوران هم بخواد ببرتم یا نمیرم یا برم اصلاا بهم خوش نمیگذره

ببین من میرم ولی اون مزه تکرار نشده هیچ وقت .الان هم بعضی وقتها هنوز وقتی بربری میخریدم یک قالب پنیر هم میخریم و میخوریم ولی مزه اش اون نمیشه .
نوشته هاتون رو خیلی دوست دارم کوتاه و جذاب

الهه دوشنبه 4 اردیبهشت 1402 ساعت 14:16

سلام اجی خوبی ان شاءالله همه چی درست میشه نگران نباش توکلت به خدا باشه

سلام اره حتما درست میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد