parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

خواهر فرنگ نشین

گفته بودم که حدود دو ماهی میشه خواهر کوچیکه رفته فرنگ بابت فرصت مطالعاتی دوره دکتری

چند روزه که وقتی باهاش صحبت میکنم بغض داره و به زور خودش رو نگه میداره.نمیدونم چی داره بهش فشار میاره.هر چی که هست دیگه اصلا قصد موندن رو نداره .

دیروز میگفت فکر میکنن اینجا چقدر بهشته و ارزو دارن جای ما باشن .درصورتی که اصلا اینطور نیست مشکلات همه جا هست فقط نوعش فرق میکنه.ایران مشکل خونه و ماشین داری اینجا مشکل انرژی و چیزهای دیگه

داشتم براش قضیه وام بانکی خودمون و سنگ هایی که کارمندها میندازن جلوی پامون میگفتم گفت باشه اشکال نداره هموطن خودته تحقیرت که نمیکنه

چقدر نگاه ها عوض میشه.

به احتمال زیاد قصد موندن نداره و احتمالا تا اخر شهریور برگرده.نمیدونم باید بهش گفت بمون یا برگرد.برگشتن هم شرایط خوبی براش نداره با مدرک دکتری رشته فیزیک میشه چیکار کرد.

پی نوشت:یک زمانی ادما کلی آرزو دارن یا بهش میرسن و میبینن چیز خاصی نبود که اونقدر آرزوش رو داشتن یا بهش نمیرسن و بعدا میبینن دیگه اون آرزو جز لیست آرزوهاش نیست.

سال ۹۴ خودم سه تا از آرزو هام رو نوشتم تا طبق کتاب بنویس تا اتفاق بیوفتد اتفاق بیوفته و بهشون برسم.به یکیشون رسیدم که به نظرم اونقدر دست نیافتنی نبود که فکرش رو میکردم و دوتای دیگش الان جز آرزوهام دیگه نیستن

نظرات 5 + ارسال نظر
monparnass پنج‌شنبه 21 اردیبهشت 1402 ساعت 23:35 http://monparnass.blogsky.com

"پس زنجان بودی "
دومین منفی !!!
بیست سوالی که نیست
اینطوری که راحت به جواب می رسی
فکر کنم پنج تا حدس منصفانه باشه مامان

دیگه میمونه قزوین،ارومیه و تبریز البته تبریز رو تقریبا مطمئنم نیست

الهه سه‌شنبه 19 اردیبهشت 1402 ساعت 01:06

سلام اجی خوبی ان شاءالله که زود برگرده و حالش بهتر بشه با دیدن تو و خانواده ات و یا کار خوب هم ان شاءالله پیدا میشه براش

سلام امیدوارم هر چی به صلاحش هست براش رقم بخوره

monparnass سه‌شنبه 19 اردیبهشت 1402 ساعت 00:03 http://monparnass.blogsky.com

"حدسم اینه اردبیل بودی؟ "
منفی !!!
ولی نزدیک شدی



پ.ن :
" با اسم مامان یک فرشته شناخته شدم ... "
راست می گی
اصلا همین مامان بهترین اسمه
وقتی این اسم رو می نویسم یه انرژی مثبتی به آدم می گه که نگو
اونقدر که دوست داری هی تکرارش کنی
مامان مامان مامان مامان ...
آخیش ...
همه خستگی هام رفت

پس زنجان بودی حالا تا من پیدا نکنم ول کن نیستم
الان میخوای احساسات من رو جریحه دار کنی برم اسم انتخاب کنم

khatoon دوشنبه 18 اردیبهشت 1402 ساعت 17:19 https://memories-engineer.blogsky.com/

میگن آواز دهل شنیدن از دور خوش است همینجاست

نه میشه گفت بد مطلقه نه خوب مطلق. هم ایران هم اون ور

monparnass دوشنبه 18 اردیبهشت 1402 ساعت 15:55 http://monparnass.blogsky.com

" چند روزه که وقتی باهاش صحبت میکنم بغض داره و به زور خودش رو نگه میداره.نمیدونم چی داره بهش فشار میاره.هر چی که هست دیگه اصلا قصد موندن رو نداره ."

به نظرت علتش تنهایی نیست مامان ؟
آدم که تنها و بدون همزبون باشه نمیتونه شاد باشه
من 5 سال تحصیل دوره لیسانس رو
تنها و بیکس بین مردمی بودم که فقط زبونشون رو نمی فهمیدم از بقیه لحاظ مثل هم بودیم
این 5 سال جزو بدترین سالهای عمرم بود اگرچه نقاط روشنی هم بود
مثلا
اون موقع برای ناهار می تونستی هر چند تا که دلت می خواد ژتون بگیری
قبول داری ناهار زرشک پلو با مرغ اونهم دو پرس هر غم و غصه ای رو می شوره و می بره ؟
ولی خوب
اثرش فقط تا روز بعد بود دیگه
یا تاس کباب !!!!
روح و روان آدم رو به خلسه می برد

خدایا !!!
بعد دانشگاه یادم نمیاد دیگه کی تونستم تاس کباب بخورم
توی سربازی که نخوردم


پ.ن :
هنوز نمی خوای اسم انتخاب کنی مامان ؟!!!!

هم اتاقی هاش ایرانی بودن البته الان جابجا شده. دخترهای خوب و گرمی هم بودن.
اما خودش میگه سخته بار همه مشکلات رو تنهایی به دوش بکشی.
حدسم اینه اردبیل بودی؟
چون تاس کباب غذای اون جایی هاست .البته که مونپارناس تمام مشکلات رو میتونه با یک وعده غذای خوب فراموش کنه
پ.ن با اسم مامان یک فرشته شناخته شدم بین دوستان وبلاگی از اون طرف هم واقعا نمیدونم چه اسمی باید انتخاب کنم که وجه مشترکی باهاش داشته باشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد