parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

به بهانه هجدهمین سالگرد

دوم دبیرستان بودم سال 78 که خاله و پسرخاله (همسر فعلی) اومده بودن خونه ما .سالگرد فوت مامان بزرگ بود و دیگه خاله جایی نداشت و اومده بودن خونه ما.

به خاطر بعد مسافرت خیلی کم پسرخاله ها رو میدیدیم.اما این بار پسرخاله اومد و برام نامه ای نوشت و ابراز عشق کرد.گرچه قبل از اون هم از نگاه ها و رفتارش میشد فهمید اما الان دیگه رسما اعلامش کرده بود.

بعدها از ترس خوندن اون نامه توسط خواهر ها پاره ش کردم .من هم در جواب اون نامه، نامه ای دادم  به همسر و در اون  ابراز علاقه متقابل  کردم.هنوز سندش موجوده

یادمه چقدر تیپ همسر که تازه سال دوم دانشگاه رو می گذروند برام جذب بود شلوار لی یخی که تازه مد شده بود و یک تیشرت زیبا.

اون سال گذشت یکی دوبار دیگه هم خانواده خاله اومدن پیش ما  و من بیشتر فراری بودم از نگاه های پسرخاله.

تا اینکه زمان ازدواج برادرشوهر ما رفتیم کرمان...

بعداز عروسی همسر وقتی که توی حیاط خونشون تنها بودم کادویی به من داد که پایبند بشم یک رینگ طلا که اون سالها مد بود و الان دوباره(8 هزار تومن خریده بود) .کلی با کادوش حال کردم الان هم ازش گله میکنم چرا زانو نزدی و اون طوری انگشتر رو بهم ندادی ایشون هم میفرمایند چرا شما نمیپوشیدی

خلاصه موبایلی نبود که بشه دور از چشم بقیه صحبت کرد و عشق رد و بدل کرد لانگ دیستنس هم بودیم .

تا آذر 82 که پسرخاله جان رسما اومد خواستگاری. هنوز 3 ،4 ماهی از سربازیش مونده بود و ریالی پول نداشت اما جنمش رو داشت هوش و پشتکارش رو هم داشت.بهش اعتماد کردم. سالها کاشتیم و اینروزها برداشت می کنیم.

25 تیر سال 84 هم رسما ازدواج کردیم.

زندگیمون مثل تمام زندگی ها بالا و پایین زیاد داشت.

3 بار شهر زندگیمون رو عوض کردیم بچه دار شدیم و سه سالی بابت مشکلات ژنتیکی فرزندمون روزها و ساعتها در بیمارستان و مطب دکترها و ازمایشگاه ها گذروندیم .تمام این مکان ها ما رو میشناختن. و در اخر ثمره ازدواجمون رو از دست  دادیم.

اما بلند شدیم گرچه خمیده گرچه زخم خورده اما سعی کردیم نشون بدیم سرپا هستیم.



نظرات 3 + ارسال نظر
Khatoon یکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت 15:20 https://memories-engineer.blogsky.com/

بله اصالتا کرمانی هستم اما ۲۵ ساله از اونجا کوچ کردم

بسلامتی ،

Khatoon پنج‌شنبه 29 تیر 1402 ساعت 23:33 https://memories-engineer.blogsky.com/

مبارک باشه هجدهمین یکی شدنتون
بمونید برای هم
خانواده همسر کرمان هستند؟

ممنونم،بله کرمان هستن،شما هم اصالتا کرمانی هستید؟

رهآ سه‌شنبه 27 تیر 1402 ساعت 23:12 http://Ra-ha.blog.ir

هجده سالگی تون مبارک

زندگی همین، پر از بالا و پایین و تلخی و شیرینی .. چقدر خوب که با تموم سختی ها از بودن کنار هم خوشحالید و چی قشنگ تر از این؟ :)

ممنون رهای عزیز
همین طوره،همه زندگی ها روزهای خوب و بد رو با هم داره.فقط باید یاد بگیریم چجوری روزهای سخت رو بگذرونیم با کمترین هزینه ها.
ممنونم ازت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد