parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

اول هفته

روز اول هفته با سه خبر بد شروع بشه دیگه چه شود.

ای گند بزنن زندگی رو .

تازه حالم داشت روبراه میشد

دی ماه پر حادثه

چرا همه اتفاقات شوم و بد در دی ماه میوفته؟؟؟

زلزله بم

سانچی

پلاسکو

هواپیماps752

و حالا بمب گذاری در کرمان

صدای بمب به صورت وحشتناکی در خانه پدری همسر شنیده شده.

دی ماه

شروع دی ماه برامون مصادف شد با سفر و گذروندن شب یلدا با جمعی از آشنایان و بعد هم سفر کاری با یک اقامتگاه زیبا


بعد هم برگشتیم و دو سه روزی مهمون داشتم.

امروز هم بعد چند روز اومدم سرکار.چرا اینقدر سخت شده کار کردن.من که یک روزی آرزوم بود شاغل باشم؟؟؟؟

شاید علتش اینه که دو ماهه حقوق نگرفتم پس انگیزه کار کردنم هم تموم شده.حتی عیدی پارسال رو هم نگرفتم.خوب به من چه ربطی داره شرکت وضعش الان خوب نیست مگه من توی سودشون شریکم که توی زیانشون باید شریک باشم.اه

ببخشید بعد چند وقت با غرغر اومدم

ترخیص ماشین

امروز ساعت ۸ زدیم بیرون از خونه،کلانتری گفته بود پلیس امنیت نمیخاد برید پس یکراست رفتیم پلیس +۱۰.

 اونجا بهمون گفتن روی ماشین شکایت هستین و اول باید برین امنیت دوباره رفتیم گیشا صف عریض و طویلی از ادم ها بود که منتظر بودن برن تو و تعهد بدن .زود همسر رفت داخل برگه ای رو امضا کرد و قرار شد یکی دو ساعت دیگه تیک شکایت رو بردارن.

با توجه به اینکه پارکینگ جنوب تهران و یافت آباد بود رفتیم به سمت پارکینگ تا هم زمان بگذره هم نزدیک پارکینگ باشیم.

نشون به اون نشون که تا ۱۲:۳۰ پلیس امنیت اون تیک رو نزد و ما در اخرین لحظات تونستیم کارهای ترخیص رو انجام بدیم و بعد هم بریم پارکینگ و ماشینمون رو تحویل بگیریم.

۱_تمام این کارها کمتر از ۵۰۰ تومن برای ما هزینه داشت البته اگر ماشین با جرثقیل بره پارکینگ چیزی حدود ۱۳۰۰ هم پول اون میشه

۲-از مدارکتون محض احتیاط کپی داشته باشید

۳-اگر کسی باشه که خودرو داشته باشه و بتونه کمکتون کنه برای رفتن به اینجاها چیزی کمتر از دو سه ساعت زمان میبره انجامشون

۳-بهتره ماشینتون رو ببرین پارکینگ های ناجا،امنیت ماشینتون بهتره


بیا بغلم

دیشب بابت درز دیوار هم گریه میکردم.

همسر جان بابت پروژه ای  یکی از کشور همسایه هست.

دیشب با واتس اپ تماس گرفتم گفت چرا با وات زنگ میزنی با گوگل میت زنگ بزن. در همین حد کافی بود که گریه کنم و سریع قطع کنم و تا اخر شب دیگه نه پیام دادم نه زنگ زدم

دوباره بابت حساب خالیم زدم زیر گریه.

مطلبی توی توییتر خوندم که برادری میخواست بره سربازی نمیدونست چجوری به خواهرش بگه ۱۰ روز دیگه عازمه وقتی خواهرش بهش گفته بود زود بیا برا شام بدون تو شام از گلوم پایین نمیره. دوباره بابت همین پیام و حس خواهر برادری گریه کردم.

خلاصه نمیدونم دلیل اصلیش چی بود دلتنگی تنهایی یا ....