ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
مامان به شدت آدم گل دوست و گل پروری هست یعنی اگر گل رو پرت کنه تو باغچه گلستان میشه برخلاف من.
اینم چند تادونشون که سمت راستی به سقف خونه رسیده.
گلی هم که به در وصله(باید زوم کنید) اسمش لوبیاسحرامیزه و به شدت رشد میکنه طوری که امروز و فرداش باهم فرق داره
پنج شنبه صبح بعد از حدود ۱۳ روز برگشتیم خونه و نگم که چقدر شیرین بود وقتی کلید انداختیم و برگشتیم به خونمون.
تهران هم به نظر اروم میرسید و شلوغ هم بود.
خونه پدری خیلی خوبه و خوش میگذره تنها سختی اونجا مامان هست که همیشه در حال فداکاری هست و نمیزاره من کاری انجام بدم و به شدت تعارفی هست که باعث میشه من خیلی احساس راحتی نکنم هر چند که میدونم از دوست داشتن زیادش هست ولی این از خود گذشتگی و کار زیاد در این سن و سال ناراحتم میکنه.از اون طرف هم بابا با توجه به عیالوار بودنشون خرج و مخارجش زیاد بود سعی کردم کمی کمک کنم اما بابا نمیزاشت و ناراحت میشد.خلاصه که گذشت تا جنگ هم تموم بشه.
یکسری کارهای بانکی داشتیم که همگی عقب افتاد .برای سه شنبه چک داریم که قرار بود وام بگیریم که واممون با توجه به تعطیلی تا سه شنبه جور نمیشه و مجبور شدیم ماشینمون رو بفروشیم تا واممون جور بشه.یکم درگیری ذهنی بابت یکی دو مسئله داریم که امیدوارم زودتر برطرف بشه.
به حدی شهرمون پر از مسافر و پر از ماشین های پلاک تهران شده که حد نداره.
حتی بنر هم زدن که در این شرایط کنارتونیم و همه یک خانواده ایم.
تا حالا این حجم مسافر رو در شهر ندیده بودم
دیروز اخرین واحد از آپارتمانمون هم تهران رو ترک کردن و فقط نگهبانمون مونده بود که اونم دیشب گفت من میترسم و اگر اشکال نداره چند روزی برم و بعد برگردم که گفتم برو.
امیدوارم وقتی برمیگردیم خونه و زندگی هممون سرجاش باشه