ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
بهم میگه تو زن قوی ای هستی
نمیدونم این قوی بودن خوبه یا بد.گاهی به آدم ها خیلی فشار میاد تا در نظر دیگران قوی دیده بشن.
این روزها یکی از کارهای من تماس های تلفنی و حضوری مکرر و پر از چالش و بحث با شریک کاری همسر هست.
از بانک ملی با توجه به کارکرد حساب تونستم وام بگیرم که به صورت کارت اعتباری دادن.تصمیم گرفتم طلا بخرم با توجه به اینکه سخت بود نقدش کنیم.فروشنده طلا فروشی به جای ۲۰۰ میلیون ،۲۰۰ هزار تومن کشید!!!!سه تا صفر کمتر و جالب اینکه اصلا تا دو سه ساعت بعدش هم متوجه نشده بود.
وقتی پیام بانک رو دیدیم تازه فهمیدیم اشتباه کرده .باهاش تماس گرفتیم بنده خدا حول کرده بود بهش اطمینان دادیم برمیگردیم و چون خیلی دور شده بودیم دو ساعت بعد تماس برگشتیم.کلی خوشحال و تشکر کرد.بهش گفتم اگر اینقدر ارزون حساب میکنید بازم ازتون بخریم
سه شنبه 28 اسفند بود که راهی کرمان شدیم حدود 10 روزی اونجا بودیم و پنج شنبه 7 فروردین برگشتیم. یکم زیاد بود به نظرم.
اما کرمان بی نهایت قشنگه در بهار.اگر نرفتین حتما برید .پر از مسافر با هوای بهاری.البته امسال که کلا همه جا بهار بود و داره تابستان کم کم از راه میرسه.
جمعه و شنبه خونه بودیم و یکشنبه صبح راهی ولایت من شدیم و دیروز برگشتیم.13 به در هم با دو سه تا خانواده رفتیم بیرون که خوب بود فقط شب نشسته بودیم که متوجه شدم گردنبندم نیست هر چی توی لباسام و کیفم و خونه رو گشتیم پیدا نکردیم تصمیم گرفتیم فرداش اول وقت بریم و جایی که نشسته بودیم رو بگردیم.احتمالش خیلی کم بود پیدا بشه اون هم توی روز 13 به در که همه جا شلوغه و پر از آدم.
فردا ساعت 7 صبح دوباره رفتیم جایی که دیروزش رفتیم و خداروشکر پیداش کردم نمیدونم چجوری قفلش باز شده بود و افتاده بودحتی قسمتیش کامل زیر خاک رفته بود اما پیدا شد.شب به خواهر ها و خانواده بابت پیدا شدنش شام دادم.نمیدونم جدیدا چرا زیاد وسایل گم میکنم.
برگشت هم جاده بی نهایت شلوغ بود و پر از پلیس.
یک کار قشنگی که پلیس راهور انجام داده بود این بود که چندین جا برای خوردن قهوه و نسکافه و چایی به صورت رایگان گذاشته بود و حتی تابلو هم از چند کیلومتریش گذاشته بودن که مردم توقف کنن و خستگی در کنن.
روزهای پایانی ساله.
به حدی سرمون توی شلوغ بود که مجبور شدم تا دوشنبه ۷ شب سرکار باشم علی رغم اینکه گفته بودم دوشنبه نمیام. از سه شنبه هم اومدیم کرمان و سفر نوروزی مون شروع شده.
برای همه مردم و همه دوستان وبلاگی ،سال متفاوتی رو ارزو میکنم آرزو میکنم سال جدید برامون آزادی،آبادی و ارامش خاطر و سلامتی داشته باشه .سال دیگه این موقع به جای اینکه درگیر قیمت طلا و دلار و ... باشیم فقط و فقط به سال جدید و بهار فکر کنیم و دوباره بازارهامون رنگ شب عید بگیره.
سال پیش روتون مبارک
اسفند علاوه براینکه زود میگذره پر خرج هم هست کلی هزینه هست که همش میخوره به اسفند.میوه و آجیل و غیره هم که بماند.
توی همه این گرفتاری ها و بدو بدوها شرکت همسر تقریبا به اخرش رسیده و قراره از شریکش جدا بشه.شرکتی که از صفر و بلکه از زیرصفر شروع کرد مکان نداشت با ادرس خونه هامون شروع کردیم بعد پردیس دفتر گرفت و کم کم شد دو واحد توی تهران با حدود ۱۵ تا کارمند اما حالا به بن بست رسیده نه از نظر مالی بلکه از نظر ساختاری.
واقعا حیفم میاد و میدونم چیا رو تحمل کردیم تا اینجا رسیدیم .تقریبا ۹۰ درصد عیدهای گذشته در ماموریت کاری بودیم یا با هم یا همسر تنها.حتی عید پارسال هم که پستش هست همسر ۲۶ رفت ۹ فروردین برگشت.البته که برای بعدش برنامه داریم اما بچه ای که به اسم شرکت بزرگ کردیم داره نابود میشه و این دردناکه.
نمیخوام گله و شکایت کنم اخر سالی،امیدوارم همه توی راه درست قدم برداریم.
خبر دیگه اینکه انگشتر این پستhttps://parvazeyekfereshte.blogsky.com/1403/08/27/post-501/%d8%ae%d8%a7%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%aa گم شد از دستم توی خیابون افتاده و نفهمیدم .رفتم دوباره یک رینگ ساده خریدم اما هر وقت میبینمش یادم میاد انگشترم رو گم کردم