5 شنبه ای مهمون داشتم.اونم مهمونایی ک بار اول میومدن و بسیار باهاشون رودربایستی داشتیم.خداروشکر همه چی خوب بود.اما انچنان تمام بدنم درد میکنه که با گذشت یک روز هنوز نمیتونم از جام پاشم..چقدر ناتوان شدیم در جوونی
اخر هفته عروسی پسر عمه گرامی هست نمیدونم با وجود این مسافت طولانی برم یا نه .جناب همسر هم کارش مشخص نیست شاید بیاد شاید هم نه.....کاش در کنار خانواده بودم تا برای یک عروسی مجبور نبودم هزاران کیلومتر سفر کنم...
5 شنبه صبح همسری رفت ماموریت.کاری بود مهم و سخت که باید نهایتا تا جمعه درست میشد.حدود ساعت 2 بعدازظهر تلفنی صحبت کردیم که گفت هنوز مشکل حل نشده .بعدازظهر 5 شنبه رفتم سرمزار و از دختر کوچولوم خواستم که به بابایش کمک کنه تا مشکل حل بشه...داشتم برمی گشتم از سرمزار که همسری زنگ زد مشکل حل شده و من دارم برمیگردم...........به همین سرعت
ممنون دخترم
دوستای خوبم خیلی دلم براتون تنگ شده بود تو این تعطیلات به همتون سر میزدم.چقدر وبلاگ ها سوت و کور شده بود.شما دوستانی هستید که از خیلی از احساسات من باخبرید.چیزهایی که خیلی از نزدیکانم نمیدونن.پس همتون رو خیلی دوست دارم.زودتر نوشتن رو از سر بگیرید
روز 3 فرودین تهران بودیم و از قبل قراربود دوتا خواهر و تنها برادرم بیان پیشمون درنتیجه اونها هم اومدن تهران و با هم اومدیم خونه ما .چند روزی مهمونم بودن و چهارشنبه هفته پیش رفتن.سوغاتی هاشون رو دادم و خریدهامو دیدن و عکس هامون رو .خلاصه که روزهای خوبی بود.اما فردای روزیی که رفتن یعنی 5 شنبه همسر خان ماموریت داشت به یکی از شهرهای خراسان جنوبی که چون تعطیلات بود و من هم نمی تونستم جایی برم تصمیم گرفتم باهاش برم.ایشون صبح تا 6-7 بعدازظهر کار داشتن و بنده در مهمانسرا تنها بدون اینترنت روزگار میگذروندم.دیگه به مرز کلافگی رسیده بودم.همه جا هم بسته بود و نمیشد جایی رفت.تا اینکه دیشب یعنی 14 فروردین برگشتیم.13 بدر امسال ما هم در مهمانسرا به بدر شد.
**امسال رو با سفر شروع کردیم و تعطیلات رو هم با سفر تموم کردیم..خدا به خیر بگذرونه تا اخر سال
**کاش یاد بگیریم در سفر حداقل همدیگر رو ناراحت نکنیم
ما برگشتیم
بعد از یک مسافرت طولانی،پر استرس پر از تجربه ما به خونه برگشتیم
در کل مسافرت خوبی بود پر از تجربه های جدید بود برای من و همسری
شب پرواز در فرودگاه امام مسئول پذیرش فرودگاه مقصد چمدون ما رو کشور دیگه ایی زده بود اشتباها (احتمالا یا خواب تشریف داشتن یا با همسرشون دعواشون شده بود)و وقتی ما رسیدیم مالزی خبری از چمدون نبود وقتی پیگیری کردیم فهمیدم چمدون هامون در مسقط پایتخت عمان هست و مجبور شدیم با اون انگلیسی نصفه ونیمه فرم پر کردیم و بعد از 4-5 روز چمدون ها رسید فکر کنید ما از ایرانی میرفتیم که زمستون هست و هوا سرد با لباس بافتنی و پالتو و وارد کشوری شدیم که عملا تابستون بود با هوایی شرجی و بسیار گرم...بدون لباس
انقدر از دست اون خانوم ناراحت بودم که قرار شد ازش شکایت کنیم
اما مالزی کشوری بسیار پیشرفته برخلاف تصور ایرانیان با مردمانی مهربان با ادب که به خاطر کوچکترین خرید ازت تشکر میکردن و باقیمانده پول رو دو دستی بهت برمیگردوندن
تمام مردم انگلیسی رو خوب خوب حرف میزدن و راحت با یک کلمه حرف زدن ما متوجه منظورمون میشدن
فرهنگ رانندگیشون هم که بیست
کشوری ازاد با مردمانی که همه جور لباسی می پوشیدن.عده ایی کاملا مذهبی و عده ای هم با تاپ و شلوارک در کنار همدیگر...کشوری که 5 بار در روز صدای اذان رو میشنوی ولی هیچ چیزش اجباری نیست
این جور مسافرت ها غم ادم رو زیاد میکنه چون وقتی مقایسه میکنی مردمی که تا 100 سال پیش در جنگل زندگی میکردن و حالا ارزوی توست که روزی به انها برسی...مردمی که رفتن به مک دونالد شاید یک ارزوشون باشه اما محرومن از خرید کردن با هر برندی که میخان تا خیلی چیزهای دیگه
غذاهای متفاوت زیادی رو امتحان کردیم .رستوران های مختلف رفتیم از رستوران های عربی تا مراکشی و غذاهای خیابونی مالزی .حتی جالب بود که وفتی رستوران مراکشی رفتیم اول فروردین به تقویم ایران بود و گارسون رستوران وقتی فهمید ایرانی هستیم عید ررو بهمون تبریک گفت .رستورانی که مال حلب سوریه بود و شاورما داشت که شبیه کباب ترکی بود اما خوشمزه تر و خیلی تند.البته من چند تایی کنسرو برده بودم که روزهایی که خیلی خسته بودیم و دوست داشتیم زودتر برگردیم هتل همون ها رو میخوردیم همراه با برنج که اون و هم مقداری برده بودم.اما حیف بود اون همه غذا رو تست نکنی .میوه هایی که در عمرمون اصلا ندیده بودیم و اصلا اسمشون رو هم یاد نگرفتیم.حتی پرتقال رو دونه ایی میفروختن و فرهنگی که برامون عجیب بود قسمت شیرین سفر هم خریدش بود که گاهی من تنهایی هم میرفتم.دوستان هندی هم پیدا کردیم که خیلی بامعرفت بودن.
دوتا عکس اول عکس هتلمون هست سویتی بسیار تمیز و شیک در مرکز شهر با قیمتی بسیار مناسب
این عکس هم نمایی از خیابون از تراس هتل.عکس بعدی فاصله بین ماشین ها و حرکت کردن بین خطوط رو خودتون ببینید
این هم انواع میوهای متفاوت که همشون رو دونه ای می فروختن
اما در برگشت چون با هواپییمایی عمان سفر میکردیم این هواپیمایی یک روز ویزای رایگان به همراه یک شب اقامت در هتل 5 ستاره این شهر همراه باغذا بهمون داد به خاطر جبران اشتباهی که ایران انجام داده بود..چیزی که در ایران برای هرکس تعریف کردیم شگفت زده شد که یک ایرلاین چه کارها که نمیکنه که نکنه یک مسافرش رو از دست بده واقعا تجارت جهانی به این میگن
خلاصه این طور شد که از خیر شکایت گذشتیم (البته اون هواپیمایی نمی دونست که ما همچین قصدی داریم)
سفری متفاوت بود با تمام سفرهایی که تا اون روز داشتیم.اگر قصد سفر رو دارین حتما مالزی رو بهتون پیشنهاد میکنم.پشیمون نمیشد.اگر هم مثل ما خودتون بدون تور برید که خرجتون نصف میشه.
فکر کنید اون عکس تله کابین که گذاشتم شهری بود در حدود 40 کیلومتری کوالالامپور که ما با بلیط رفت و برگشت و هزینه تله کابین دونفری حدود 50 هزار تومن شد در صورتی که کسانی که با تور اومده بودن نفری 50 دلار داده بودن یعنی در حدود 200 هزار تومن
به خودتون اعتماد داشته باشید و اگر کمی انگلیسی بلدید حتما حتما بدون تور برید هزینه سفر هم شاید از اندازه یک کیش رفتن داخل ایران باشه