parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

parvazeyekfereshte

پرواز یک فرشته

فیلم

دیشب به صورت ناگهانی رفتیم سینما و فیلم هتل رو دیدیم.از نظر محتوا و فیلم نامه چیزی نداشت ولی از نظر کمدی خوب بود و خنده دار.برای من و همسر که سخت میخندیم واقعا خندیدیم البته که محیط سینما هم تاثیر گذار بود شاید اگر خونه بودیم انقدر نمیخندیدیم.

یک انیمه هم دیدیم که به نظر من خوب بود به اسم Spirited Away (شهر اشباح)  که خیلی تعریفش رو شنیده بودم اما برای من اونقدر عالی نبود البته که انیمه قدیمی هست.

در حال حاضر مشغول دیدن فیلم فهرست شیندلر هستم که چون خیلی طولانیه به صورت مقطعی میبینم تقریبا 3 ساعت و خورده ای هست که این هم رتبه بالایی در IMDB داره

خواهر

از دوشنبه هفته قبل همسر جان رفت ماموریت .من هم به خواهر ها گفتم اگر کاری ندارید بیایید اینجا تا اخر هفته با هم باشیم.سه شنبه شب اومدن.چهارشنبه هر کی دنبال کارهای اداری خودش بود و من هم سرکار.

ناهار سه تامون رو با خودم آورده بودم شرکت بعد از این اینکه کارهاشون تموم شد منم مرخصی گرفتم رفتیم توی پارک و ناهار خوردیم.چقدر چسبید بعد هم رفتیم بازار گردی .شب خسته و کوفته برگشتیم خونه.

پنج شنبه هم از صبح رفتیم بیرون تا ۷ شب چقدر خوش گذشت.

جمعه صبح هم رفتن.رفتنشون خیلی دلگیر بود.اگر کنار هم بودیم چقدر میشد وقت بگذرونیم باهم.نمیدونم شاید هم اگر زیاد با هم میبودیم دیگه روابط اینجوری نبود...

همسر هم برگشت.

وحشت

اومدم از خواب دیشبم بنویسم که همش جنگ و آوارگی و ترک خونه بود اما دست و دلم نمیره به پست نوشتن.

حس و حالش نیست اصلا.

دخترک عزیزم امشب  آسوده بخواب با موهایی رها شده در باد.

شاید اگر ما سال دوم زندگی بچه دار میشدیم دختری هم سن و سال تو داشتیم....

لعنت به همتون

شرم آور

در یک اقدام شرم آور سه تا فیلم بی محتوا ،آبکی،بدون فیلم نامه قوی و بازیگران کاربلد و مهم تر از همه تکراری عشق ممنوع ،پدر سالار و مرگ تدریجی یک رویا رو به صورت گذری میبینیم.البته پدر سالار به نظرم تا حدودی جدا از انتقادهایی که کردم هست.

یکی از دوستان همسر که رفت و آمد خانوادگی داشتیم در یک اقدام سریع و واکنشی امروز راهی زندگی در دیار غربت میشن و مهاجرت میکنن.

این شخص با وضع مالی خیلی خوب کسی بود که اصلا و ابدا به مهاجرت فکر نمی کرد و اصلا دوست نداشت زندگی در یک کشور دیگه رو.

اما شرایط کاری و نامردی شریکان شرکتش اون رو واردار به مهاجرت کرد.

فشاری که مرد خانواده متحمل میشد رو به وضوح میشد دید غم و ناراحتی و اضطراب هندل کردن یک خانواده.

مخصوصا اینکه تازه بخوای بعد رفتن دنبال کار بگردی.

وقتی تمام وسایلشون  رو برای فروش گذاشتن واقعا دلم لرزید.به این فکر کردم که من با این وابستگی که وسایلم دارم اگر اگر روزی قصد مهاجرت داشتیم چه کنیم.زندگی رو که سالیان سال براشون زحمت کشیدی رو باید رها کرد و از صفر و گاهی زیر صفر دوباره شروع کرد.

کاش وطنمون جای خوبی برای زندگی بشه.

پ.ن ۱: چندتا وسیله شون رو ما برداشتیم به همین خاطر تعطیلات اخر هفته به خونه تکونی اساسی گذشت.

پ .ن ۲: توی گرمای ۴۰ درجه کلی پیاده روی میکردیم الان با این هوای توپ هیچی.البته مشغله کاری جناب همسر هم بی دلیل نیست.