-
بلاگفا
دوشنبه 22 آذر 1395 09:24
برای دوستان بلاگفایی نمی تونم کامنت بزارم نمی دونم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟ خاله ریزه عزیز ،سیمرغ و مادر بالفعل که امروز زایمانش هست.امیدوارم به سلامت خودش و دخترش کنار برن
-
خانوم دکتر
پنجشنبه 18 آذر 1395 10:18
ابجی کوچیکه دکترای روزانه قبول شده 5 دی هم باید بره برا مصاحبه.خداکنه اون مرحله هم قبول بشه...چقدر به همچین خبری احتیاج داشتم.چند روزی در دپرسی بسر میبردم.تلنگری لازم بود همسری چند وقتیه سرگیجه داشت و غلظت خون.پریروز رفتیم انتقال خون و فصد خون داد.رفتن به همچین مکان هایی اوج غم و اندوه برای من.فکر اینکه چقدر انسان به...
-
خونسرد
سهشنبه 9 آذر 1395 12:55
خدایا چرا اینقدر مردها رو خونسرد آفریدی؟؟؟؟ در تمام زمینه ها اثری از استرس ازشون دیده نمیشه دیروز همسری صبح میخواست به همکارش زنگ بزنه برای شام دعوتشون کنه که اگه قبول کنن ما تازه بریم خرید.منی که همه کارهامو روز قبل میکنم تازه همون روز بریم خررررررید با اعتراض من قرار شد چهارشنبه دعوتشون کنیم که خودشون زنگ زدن و برای...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 آذر 1395 12:33
چقدر انسان این روزها کشته می شوند و چقدر غم انگیزه یک عده انسان بیگناه ............... و چقدر جان انسانها در این مملکت بی ارزش است برخورد دو قطار واقعا ناراحتم کرد اونم در استان من و زیر نظر راه آهنم شهرم تسلیت هم استانی های عزیز
-
برای کی درست کنم؟؟؟
سهشنبه 2 آذر 1395 15:33
عاشق ترشی هستم و ترشی درست کردن.اما از بد حادثه همسری اصلا اهلش نیست و من موندم و هوس ترشی و شور ترشی. رفتیم خونه مادر شوهر کلی درست کرده بود.اما من اگه بخام خودم درست کنم باید فقط برا خودم درست کنم یعنی به میزان خیلی کم و درست کردن ترشی هم به میزان کم نمیشه کاش کسی بود که براش درست میکردم....کاش بابام همین جا تو همین...
-
بیشتر مواظب خودمان باشیم
دوشنبه 1 آذر 1395 10:00
این روزها عجیب به خودم آسیب میزنم بعد از قضیه شستن پرده ها که رسما از کت و کول افتادم و تمام پاهام رو کبود کردم حالا نوبت به لبم رسید با بندانداز جوری گرفتمش که بعد از کلی خون اومدن حالا ورم کرده و قدرت حرف زدن را ازم گرفته.بماند که این چند روز بریدن دست و سوختگیش رو هم تجربه کردم!!!!!!!!!
-
اعتماد به نفس
سهشنبه 25 آبان 1395 09:16
معمولا ادم خجالتی هستم و خیلی کم حرف.اما با این کلاس رفتن فهمیدم اعتماد به نفسم خیلی خیلی بیشتر شده.کم روییم تا حد قابل قبولی کم شده طوری که خودم از خودم تعجب میکردم.این یکی رو هم مرهون دخترکم هستم.از بس با این دکتر و اون دکتر و انواع پرستارها و نگهبان و..... سرو کله زدیم.بالاخره یاد گرفتیم.... توی کلاس هم من...
-
کلاس زبان
یکشنبه 16 آبان 1395 15:52
از شنبه رسما کلاس زبانم شروع میشه از این دوره های فشرده هست که هر روزه و روزی سه ساعت.خوبیش اینکه نمیخای 17-18 ترم خودتو الاف کنی سه تا دوره چهل روزه هست و در پایان میتونی بری برای تافل یا ایلس. یک کار دیگه هم میخام انجام بدم اینه که دانشگاه رشته روانشناسی ثبت نام کنم .وقتی برای تعیین سطح زبان رفته بودم ازم پرسید صبح...
-
تکرار
دوشنبه 10 آبان 1395 10:47
خیلی سخته بری جلوی همون ازمایشگاهی که حداقل یک ماه یک بار دخترت رو میبردی و مثل اون روزها منتظر باشی همسرت جواب رو بگیره و بعد چنان اضطرابی سرتا پای وجودم رو فرا میگرفت که به مرز جنون و سکته میرسیدم و وقتی همسرم با جوابش میومد من از دور با سر می پرسیدم که چیه و اون هم با سر نشون میداد که خوب نیست. و من بودم هزاران بغض...
-
بدون عنوان
یکشنبه 9 آبان 1395 13:13
برگشتیم بعد از یک هفته سفر.خدا رو شکر خوب بود.کلی هم از تهران خرید کردم چسبید بهم.اتفاقای خوبی داره میوفته.دیشب با همسری ازمایشگاهای خوب خارجی رو سرچ میکردم. یکی دو جایی پیدا کردیم.یکی از دوستان همسری چند سالی انگلیس زندگی کردن منتظریم ببینیمشون و ازش بخایم تلفنی با اونجا صحبت کنه ببینیم چی میشه.خدا رو شکر که کشورهای...
-
بدون عنوان
سهشنبه 4 آبان 1395 19:44
دایی جون کاش امروز صبح بیدارم نمیکردی .کاش میزاشتی بخوابم .اخه دخترکم بغلم بود داشت گریه میکرد فکر کرده بود میخام برم.داشتم آرومش میکردم.جان مامان گریه نکن.حالا تو باید مامان رو آروم کنی.......
-
این چند روز
دوشنبه 3 آبان 1395 14:44
همسری شنبه تهران جلسه داشت و اخر هفته هم قراره بره ساری و چون زادگاه من به ساری نزدیکه به منم گفت بیا بریم یک تیر و دو نشان.من هم به شرطی قبول کردم که تهران بریم دکتر و همسری گفت من جلسه م طول میکشه و باید خودت بری ولی از اونجایی که دلرحمتر از این حرفاست و ته ته دلش عاشق بچه هاست(البته هر کی ظاهرش رو ببینه فکر میکنه...
-
بدون عنوان
یکشنبه 25 مهر 1395 11:58
با همسرم صحبت کردم.راضی به ازمایش دادن و کلا بچه دار شدن نیست.نمی دونم این مشکل از کجا پیداش شد دیگه.میگه دکترای ایران به درد نمیخورن کلی باید پول بدیم و بعدش هم نتیجه درست و حسابی نمیدن.اگه مجبور به سقط بشیم هیچ کدوم پیداشون نمیشه و به همین راحتی مجوز نمیدن. جمع بندی حرفاش کلا این بود که توی ایران باید قید بچه رو زد...
-
خرید
شنبه 17 مهر 1395 16:26
امروز همسری رو رسوندم اداره و ماشین رو گرفتم و رفتم خرید.کلی کار داشتم کارای بانکی و کلی خرید برای خونه معمولا وقتی از مسافرت میایم خیلی چیزها نداریم و باید بخریم.ساعت 8:30 رفتم که خیابونا خلوت تر باشه و زودتر کارام رو انجام بدم. خیلی خوب بود خرید کردن همیشه برای من حس خوبی داشته هر چند برای خود خودم نبود اما همون ها...
-
بدون عنوان
دوشنبه 12 مهر 1395 11:58
یادم نمیاد که تو وبلاگم نوشتم یا نه که به چندین مدرسه سرزدم برای تدریس که تقریبا تمامی اونها ناامیدم کردن و گفتن نیرو لازم ندارن حالا در این دوهفته ایی که نبودم از مدرسه ای تماس گرفتن و پیغام گذاشتن که باهاشون تماس بگیرم حالا من مرددم نمیدونم باید چیکار کنم دلایلی دارم که منو از کار کردن منصرف میکنه و همین طور دلایل...