-
برگشت
شنبه 30 بهمن 1395 18:53
همیشه شب قبل از اینکه برگردم از پیش خانواده بغض غریبی دارم.چندین و چند بار اشک هام جاری میشن و من به زور جلوشون رو میگیرم.اما امروز که توی راه برگشت هستم حالم بهتره.پدر و مادرای عزیز هیچ وقت نزارید بچتون به غریبی بره چه دخترش و چه پسرش .سخته خیلی سخت
-
یک تیر و دو نشان
دوشنبه 25 بهمن 1395 22:03
دیروز بعد از ظهر با مامان و خواهرم رفتیم بیرون.به خاطر استقلال غوغا بود ولنتاین رو هم قاطیش کرده بودن .پسره یک خرس بزرگ اندازه خودش از ماشین اورده بود بیرون.فکر کنم عشقش سایزش بزرگه. وقتی به همسری میگم نمیدونست که رسم که بهم خرس کادو میدن.همسر من زیاد تو این خط ها نیست و زیادی ساده ست طفلک.البته که ما هیچ وقت ولنتاین...
-
رنج نامه 3
یکشنبه 24 بهمن 1395 14:22
-
در حد انفجار
چهارشنبه 20 بهمن 1395 13:43
عصبانی هستم در حد انفجار.احتمالا جمعه میرم ولایت برای یک هفته امروز برای احوالپرسی زنگ زدم به مادرشوهر فهمیدم که جمعه هفته دیگه میخان همگی برن کیش(پدر شوهر مادر شوهر-خواهر شوهر و برادر شوهر) و به همسری گفتن که شما بیاین خونه ما مواظب خونمون باشین(قبلا یکبار خونشون رو دزد زده) تا حالا دو سه بار این اتفاق افتاده و من و...
-
رنج نامه2
چهارشنبه 20 بهمن 1395 12:00
-
رنج نامه 1
سهشنبه 19 بهمن 1395 14:20
-
ولایت
شنبه 16 بهمن 1395 12:20
اخر این هفته پس از پایان دوره دوم کلاس زبان بعد از 4 ماه میرم ولایت.خیلی نیاز دارم.با خواهرها کلی حرف میزنیم.هنوز به همسری چیزی نگفتم نمیدونم اون هم میاد یا نه.ولی پیش خودمون بمونه دوست دارم تنها برم.شاید رفت یا برگشت هم سری به خیابونای تهران زدم برای خرید.هر چند که مانتو شلوار مجلسی و کیف رو یکی دو ماه پیش گرفتم اما...
-
دوقلو
سهشنبه 12 بهمن 1395 12:11
این روزها همه برام آرزوی دوقلو داشتن میکنن....رویای قشنگی ست.هرچند که میدونم این مادرها بارداری سخت و پراسترسی خواهند داشت و بچه داری پر زحمتی قطعا
-
ناروشن
یکشنبه 10 بهمن 1395 12:44
گاهی اوقات آینده برامون چقدر تاریکه اصلا نمیدونیم کجای کاریم چی قراره بشه... آیا اصرار کنیم ...یا اینکه بعدا پشیمون میشم از اینکه این همه اصرار کردیم و یا اینکه برعکس پشیمون میشیم چرا پافشاری نکردیم و راحت ازش گذشتم
-
ذهن ناارام
سهشنبه 5 بهمن 1395 10:24
دیشب موقع خواب چند بار با ترس از خواب پریدم نمیدونم تجربش رو دارین یا نه مثلا وقتی تو خواب میخورین زمین یا از بلندی میوفتین دقیقا همون حالت چندین بار در ابتدای خوابیدن تا جایی که همسری گفت چیه چی شده؟ دلیل اولش مربوط میشه به قضیه این اتش نشان ها و اینکه کلیپ هایی در یو تیوپ دیدم که نشون میداد میتونست حداقل چند نفر از...
-
تاخیر
چهارشنبه 29 دی 1395 11:30
چند روزی بود که مهمون همیشگی دیر کرده بود.همیشه به موقع میومد ولی این ماه.... تا جایی که من رو وسوسه کرد که از بی بی چک استفاده کنم.برای دومین بار در طول زندگی مشترک حس های عجیبی داشتم واقعا عجیب و غریب و متضاد.. حس شادی از اینکه اگه مثبت بشه و همزمان احساس غم و اندوه از اینکه هیچ قدمی برای سلامتی فرزندم برنداشتیم حس...
-
درست است عایا؟
دوشنبه 20 دی 1395 12:11
شماها قبول دارین که یک نفر بعد از فوتش ممکنه در قالب چیزهای دیگه مثل پرنده و یا هر چیز دیگری به اون خونه سر بزنه؟؟؟ ممنون میشم اگه نظراتتون رو بگین بعدا نوشت:چند روزی بود یک بچه گربه پشت در آپارتمانمون مینشست و وقتی ما در رو باز میکردیم اروم نشسته بود بدون اینکه فرار کنه و یا بترسه.جالب اینجاست که همسرم بغلش کرد و از...
-
اخلاقیجات
سهشنبه 14 دی 1395 10:38
از جمله اخلاق های خیلی خوب همسری در زمان قهر اینه که سلام و خداحافظ و حتی تشکر بابت غذا رو ترک نمیکنه و در اکثر مواقع از اداره تلفن هم میزنه.اما بدترین اخلاقش اینه که پیش قدم نمیشه و تقریبا همیشه من باید پیش قدم بشم البته که زود آشتی میکنه ولی خبری از ناز کشیدن من نیست حتی در مواردی که تقصیر کار اون باشه
-
اصفهان
دوشنبه 13 دی 1395 10:34
بالاخره رفتیم اصفهان علی رغم سنگ اندازی های جناب همسر جمعه صبح راه افتادیم و بعداز ظهر رسیدیم.برای شنبه نوبت دکتر گرفته بودم جمعه شب رفتیم منزل یکی از دوستهای قدیمی همسر که شام دعوت کرده بود .بعد از شام برگشتیم به سوئتی که گرفته بودیم شنبه هم راهی دکتر شدیم.دکتر نسبتا خوبی بود چند تا ژن رو نوشت که باید بررسی بشه حدود...
-
خونه تکونی
پنجشنبه 9 دی 1395 11:13
از امروز رسما خونه تکونی ما شروع شد.از تمیز کردن کمد دیواری و کشوها و کابینت ها شروع میشه تا..... اینجوری خیلی حال میده خیلی حس خوبی داره مخصوصا اینکه موقعی که همه در تب و تاب خونه تکونی هستن تو راحتی و با یک ارامش خاصی به بیرون گردی و خرید می پردازی از من می شنوید امتحان کنید