-
دایی
دوشنبه 11 دی 1396 11:47
دایی ها همیشه مهربون بودن و دوست داشتنی.من و همسر چون پسرخاله دختر خاله ایم دو تا دایی مشترک داریم و یک خاله که خاله هر کدوممون مادر زن و یا مادرشوهرمون هم هستن مامان و خاله م (مادرشوهر) 15 ساله که با یکی از دایی ها قهرن به واسطه همسرش و تقربیا بزرگ شدن بچه های همدیگه و عروس و دامادشدنشون رو ندیدن و در مراسم عروسی من...
-
باور نمیکنم
دوشنبه 4 دی 1396 11:06
در همون بحبوحه (بهبوحه)رفتن به یزد و اون جور ناامید برگشتن جواب ایمیلی که حدود یکسال پیش برای یک ازمایشگاهی در آلمان زده بودیم داده شد. باور کردنی نبود اما انقدر از نظر روحی خسته بودم که جدیش نگرفتم البته جواب میدادم اما برام مهم نبود.چند باری با ایمیل با هم در ارتباط بودیم ازمن میخواستن تا دکترم رو معرفی کنم تا اونها...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 آذر 1396 11:24
یک هفته ای هست که برگشتم طبق معمول مشغول تمیز کردن و سروسامون دادن وسایل بودم که زلزله ای مهیب 6.2 ریشتری در اطراف کرمان اومد و از اونجا که ما طبقه 5 هستیم تکون هاش وحشتناک بود و یکسری وسایلمون ریخت این بود که جمع کردیم و رفتیم خونه مادرشوهر که طبقه همکف هست تا هم پس لرزه های بعدی رو کمتر بفهمیم هم اینکه راه فراری...
-
سفر
سهشنبه 7 آذر 1396 18:44
از اول هفته اومدم پیش خانواده..هوا خیلی سرده و زیاد نمیشه بیرون رفت. دیشب یک عده مهمون داشتیم.هفت هشت تایی بچه بودن همه سنی تا زیر 10 سال رسما من و خانواده سرسام گرفتیم.یک عده ادم بی مسئولیت بودن که اصلا بچه داری بلد نبودن.وقتی رفتن همگی یک نفس راحت کشیدیم یکیشون چند روز پیش بچش مریض بود و تب داشت و داشت تعریف میکرد...
-
گره ی کور
جمعه 26 آبان 1396 16:23
من با خانم یکی از دوستان همسر رابطه خیلی خوب و نزدیکی داریم.می دونستم که با دکتر افلاطونیان در یزد اشنا هستن یعنی عمه این خانم با دکتر دوست هستن بهش گفتم اگه ممکنه برام وقت بگیره تا با توجه با اشنایی و اینکه دکتر ید طولایی در نازایی و ای وی اف داره ببینم با این روشها میتونه برای ما کاری کنه یانه و یا حداقل یک...
-
کار نیکو
یکشنبه 1 مرداد 1396 13:57
دو سه روز پیش داشتم میرفتم کلاس زبان که دیدیم یک پیرزنی کنار خیابون منتظر تاکسی هست خیلی پیر بود و کمرش خمیده بهش گفتم حاج خانوم من مسیرم تا اینجاست اگه شما هم میری اونجا سوار شو که گفت اره و سوار شد.به محض سوار شدن شروع کرد به دعا کردن و کلی برام ارزوی خوشبختی کرد .حاج خانوم خیلی سرزنده ایی بود با وجود سن زیادش...
-
بازگشت از سفر
چهارشنبه 28 تیر 1396 10:40
اول سفر مقصدمون خوی بود برای کاری که همسر داشت تقریبا دو سه روزی خوی بودیم و من روزها تنها بیرون میرفتم شب ها هم که همسر میومد کمی استراحت میکرد و میرفتیم بیرون تا اینکه تصمیم گرفتیم بریم ترکیه چون شنیده بودیم خیلی راحته و ارزون .خلاصه که روز سه شنبه ساعت 2 بود که حرکت کردیم از خوی به طرف مرز رازی آژانس گرفتیم که به...
-
عروسی
چهارشنبه 28 تیر 1396 10:18
همیشه عاشق این بودم که نامزد که شدیم جناب نامزد با ماشین بیاد دنبالم بریم بیرون و موقع برگشت برسونه منو و جلوی خونه کلی تو ماشین بشینیم و حرف بزنیم و دلمون نیاد از هم جدا بشیم. اخرش چشم تو چشم هم با یک بوسه یواشکی خداحافظی کنیم..... اما این اتفاق هیچ وقت نیوفتاد چون من و همسر در یک شهر نبودیم و چون فامیل بودیم خونه ما...
-
25 تیرماه
یکشنبه 25 تیر 1396 11:43
امروز پنجمین سالروز تولد دخترک اسمانی من هست و سومین تولدی که نیست..... نمی دونم کی دوباره قراره ببینمت نزدیکه اون روز یا دور ولی قلب من دیگه تحمل نداره دخترم دیشب سه بار خوابت رو دیدم چقدر دلبری میکردی اولین خواب داشتی به بابایی میگفتی بابا چرا از اداره میای خونه دست نمیدی توی خواب داشتم برای این همه دلبریت غش میکردم...
-
زن و شوهر بودن مسئله این است
دوشنبه 19 تیر 1396 16:51
ما الان در مسافرت به سرمیبریم...اما اینو بگم که من اصلا یادم نبود که بایدشناسنامه همرامون باشه...فقط کارت شناسایی داشتیم و البته برای کاری پاسپورت...اما توی هیچ کدوم اینا مشخص نمیشه من و جناب همسر دوازده ساله که زن و شوهریم..به همین خاطر صاحب هتل اجازه اقامت نمیداد و از ما اصرار از ایشون هم انکار....خلاصه چون یکی از...
-
مسافرت
شنبه 17 تیر 1396 09:42
همسر یک مسافرت کاری داره به ارومیه و ناچارا من هم میرم همراش به علت اینکه نرم باید یک هفته تنها باشم..... اول قرار بود با ماشین خودمون بریم ولی دوری و مسافت 1700 کیلومتری باعث شد قید ماشین رو بزنیم امروز ساعت 2 بلیط داریم و یک هفته ای نیستیم نمیدونم بدون ماشین و با توجه به اینکه همسر کار داره میشه جایی رو بریم بگردیم...
-
در غیاب او
یکشنبه 11 تیر 1396 13:06
چند روزی همسر ماموریت بود و من تنها بودم مواقعی که نیست من میرم خیابون گردی البته دو روزی رو هم رفتم خونه مادرشوهر که کلی کار کردیم البته برای خودم اب غوره درست کردیم مربا البالو و شربت بگیر تا سبزی برای خورشت..چون اونجا خونشون ویلایی هست راحت تر میشه اینکارها رو انجام داد.از حق نگذریم مادرشوهر خیلی مهمون نوازن و خوب...
-
رنج نامه 11
پنجشنبه 8 تیر 1396 10:10
-
رنج نامه 10
شنبه 3 تیر 1396 14:17
-
رنج نامه 9
شنبه 3 تیر 1396 12:17