-
عکس نامه
شنبه 17 مهر 1400 12:07
خانه مشروطه تبریز طاق بستان کرمانشاه در شب طاق بستان در روز و دنده کباب غذای مخصوص کرمانشاه قلعه فلک الافلاک خرم اباد مراسم عروسی و عزای لرهای استان لرستان
-
ادامه سفر۲
جمعه 16 مهر 1400 19:15
همزمان که داشتم نامه رو میدادم دو تا دختر و دوتا پسر هم اومدن به هتلدار گفتن یک اتاق برای خانم ها بده یکی هم برای آقایون ،هتلدار هم گفت نمیشه توی یک ساختمان یکی رو این ساختمانمون میدم واون یکی رو را توی ساختمان دیگمون.اونها هم زیاد اصرار نکردن چون مشخص بود که ... حتی نامه اماکن من رو دیدن ترسیدن و از من پرسیدن که برا...
-
از سختی های زندگی در ایران
چهارشنبه 14 مهر 1400 23:55
خوب سفر طبق برنامه پیش نرفت .سفر ارومیه کنسل شد و به جاش یک پروژه در یک شهر جنوبی به اسم گچساران در استان کهکیلویه و بویراحمد فورس ماژور شد این شد که ما و خانواده همکار همسر که با هم همسفر بودیم تصمیم گرفتیم حرکت کنیم به سمت گچساران. از تبریز حرکت شروع شد میافت تقریبا ۱۳۰۰ کیلومتر بود و باید چند جا استراحت میکردیم...
-
ماموریت شمال غرب
جمعه 9 مهر 1400 11:40
اومدیم تور شمال غرب.اول رفتیم زنجان یک روزه کار تموم شد ولی عجیب هواش سرد بود منم در حد یک سوییشرت همرام گرفته بودم .فرداش هم که اربعین بود راه افتادم سمت بناب سه روزه که الان اینجا هستیم و ان شاالله فردا میریم سمت تبریز و ارومیه . برگشتن باید بریم واکسن بزنیم
-
رانندگی
چهارشنبه 31 شهریور 1400 09:09
راستش من از ۱۷ سالگی به لطف پدر عزیزم نشستم پشت ماشین بدون گواهینامه البته در خیابان خلوت و اخر شب .اما همون هم برای منی که سرشار از عشق رانندگی بودم دنیایی بود .عاشق رفتن خونه مادربزرگ بودم چون برگشتن من می تونستم رانندگی کنم.۱۸ سالگی هم بلافاصله رفتم تعلیم و ماهیانه یک بار میشد امتحان داد که بعد از چند بار امتحان...
-
اتمام ماموریت
یکشنبه 21 شهریور 1400 11:50
خوب این ماموریت هم بدون سرانجام به پایان رسید و ما برگشتیم تهران،نیمه های راه بودیم که تصمیم گرفتیم از یک مسیر متفاوت برگردیم.از روی مپ یک مسیر رو انتخاب کردیم و واردش شدیم هیچ وقت درباره این مسیر چیزی نشنیده بودیم اما تصمیم گرفتیم امتحانش کنیم نگم براتون که چه مسیری بود نصفش خاکی با عرض خیلی کم گردنه و هوا هم رو به...
-
دوستان قدیمی
چهارشنبه 17 شهریور 1400 12:16
من دانشگاه ورودی ۸۲ بودیم ترم بهمن و ۸۷ فارغ التحصیل شدم حدود سه چهار ماه بعد ما منتقل شهر همسر شدیم و دیگه با توجه به مسافت و دوری راه دیگه با دوستان دانشگاهی ارتباط نداشتم و اصلا شمارشون رو هم گم کرده بودم بعد از چند سال یکی از دوستان صمیمی زنگ زد و کلی باهم صحبت کردیم گفت هر وقت اومدی ولایت بگو همدیگه رو ببینیم...
-
پروژه بعدی
چهارشنبه 17 شهریور 1400 12:05
این دفعه پروژه همسر مشهد هست قرار شد راه بیفتیم وسط راه زادگاه من یک توقف یک روزه باشه و دوباره راهی بشیم.اما از مشهد خبر رسید اوضاع کرونا خرابه و فعلا نیاین.این شد که ما الان یک هفته هست خانه پدری هستیم و بعد از مدت ها با خیال راحت روزگار میگذرانیم نمیدونم گفتم یا نه بالاخره تونستیم با هزار بدبختی ماشین بخریم یک...
-
پایان سفر
سهشنبه 26 مرداد 1400 10:07
ماموریت همسر اگر خدا بخواد امروز تموم میشه و برمیگردیم تهران فکر کنم ده روزی اینجا بودیم تفریحمون این بود عصرها توی ایوان خونه فرش پهن میکردیم و مینشستیم و فیلم میدیدیم و از انگورهای حیاط میخوردیم. خدایی از جک و جونورهای خونه های قدیمی که فاکتور گرفت زندگی توشون حال و هوای دیگه ای داره حیاط خودش برا ما اپارتمان نشین...
-
ناامیدانه
پنجشنبه 21 مرداد 1400 11:46
از روز شنبه رسما دیگه پاره وقت و گاها دورکاری میکنم و به طبع حقوقم هم کم میشه اما همراه همسر بابت ادامه پروژشون امدم اراک،همسر صبح تا بعدازظهر میره سرکار و من هم در مهمانسرا به کارهایی که این چند وقت شاغل بودن اجازه انجامشون رو نمیداد و همچنین یکسری کارهای شرکت خودمون میرسم .ورزش رو هم دو سه روزه شروع کردم .راستش یک...
-
خوشحالی
سهشنبه 12 مرداد 1400 11:30
وقتی استرس ها و غم ها رو اینجا مینویسم و با خواننده ها شریک میشم باید خوشحالی ها رو هم بنویسم دو بار دو جای مختلف رفتم سونو بابت چک کردن کیست موجود که ۷ سانت بود در کمال تعجب هر دو سونوگراف گفتن اثری از کیست نیست و هر دو بسیییاررر تعجب کرده بودن و میگفتن چیکار کردی که این کیست برطرف شده. کلی استرس ها و ترس ها م...
-
عید غدیر
چهارشنبه 6 مرداد 1400 21:49
خونه مادرشوهر هستیم همه اینجا سید هستن جز من و جاری جان و مادرشوهر بقیه حدود8 -9 نفر دیگه سیدن عید همگی مبارک
-
۹ سالگی
جمعه 25 تیر 1400 11:06
سال ۹۱ بود شب از کمردرد خوابم نبرد نمیدونستم دلیلش چیه حامله بودم اما هنوز یک ماهی تا زایمان مونده بود همسر تا صبح تخت خوابید البته گفت اگر حالت خوب نبود بیدارم کن.ساعت ۶صبح بیدارش کردم که پاشو بریم بیمارستان .وقتی رفتیم بیمارستان بعد از معاینه گفتن که درد زایمانه و ساعت ۹:۴۵دقیقه ۲۵ تیر ۹۱ دختر کوچولومون به دنیا...
-
خاطرات وکالت خواهر
دوشنبه 14 تیر 1400 23:36
یکی از خواهرها وکیلیه و پرونده هایی که جالب باشه رو برای بدون اسم و نشانی طرف تعریف میکنه(البته که ما اصلا نمیشناسیم اون ها و خواهر هم پرونده های آشنا رو اصلا به مانمیگه طوری که شده بعضی مواقع به مامان میگن ما رفتیم پیش دخترت بابت فلان کار و مامان میگه دخترم اصلا به مانمیگه چند روز پیش پرونده جالبی رو تعریف کرد برای...
-
و خدایا شکر
دوشنبه 7 تیر 1400 11:58
چند وقتی بود کمر درد داشتم و فکر میکردم حتما جسم سنگینی بلند کردم و ساده رد شدم ازش بعد از اینکه دچار لکه بینی و نامنظمی پریود شدم اجبارا دیگه باید میرفتم دکتر دکتر برام سونوگرافی نوشت که اون رو هم با تاخیر انجام دادم اما توی سونو کیست تخمدانی داشتم که سونوگراف بهش مشکوک بود و بهم گفت بهتره بررسی های بیشتری روی خوش...